![]() |
||
archive previous posts
|
February 28, 2007 بازماندهی روز
٭
........................................................................................نویسنده: کازوئو ایشیگورو (Ishiguro, Kazuo) مترجم: نجف دریابندری ناشر: نشر کارنامه ۳۰۳ صفحه، ۱۲۵۰ تومان [چاپ اول، ۱۳۷۵] تا جایی که یادم میاد، غیر از بازماندهی روز، فقط یه داستان کوتاه از ایشیگورو خوندهم. "شام خانوادگی" توی کتاب "لاتاری، چخوف و چند داستان دیگر". راستش اون داستان رو زیاد یادم نیست؛ ولی بازماندهی روز شاهکار بود. البته ۷۵٪ مربوط میشه به کار نجف دریابندری بهنظرم. مشتاق شدم که بقیهی کتابهایی رو هم که نجف دریابندری ترجمه کرده، بهتدریج بخونم. مخصوصاً که میدونم کتاب رو با چشم باز ترجمه میکنه. این رو از مقدمههایی فهمیدم که برای کتابهاش مینویسه. در مورد کوچکترین نکتهها هم توضیحات مفیدی میده. زیادهگویی نمیکنه. *** داستان مربوط میشه به یه پیشخدمت انگلیسی که عمرش رو توی خونهی یه لرد انگلیسی گذرونده و بعد از مرگ اون لرد، روی خونه فروخته شده به یه امریکایی. ارباب جدید استیونز (راوی کتاب، پیشخدمت) تصمیم میگیره یه مدت بره امریکا، برای همین به استیونز پیشنهاد میکنه که برای تفریح، با ماشین اون بره مسافرت. زمانِ حال داستان، یادداشتهای روزانهایه که از سفر شیشروزهی استیونز میخونیم. اما توی این یادداشتها، مدام به دوران گذشته برمیگرده و از شکوه خونهی ارباب قدیم میگه؛ مهمونیهای بزرگ، دعوت شخصیتهای سیاسی خیلی مهم، تصمیمهای سرنوشتساز برای کشور... در واقع با اینکه این پیشخدمت داره توی حال سفر میکنه، اما زندگیش توی گذشته میگذره. همونطور که میبینیم از کل یادداشتها، شاید یکدهمش مربوط به زمان حال باشه و بقیه، همه خاطراتیه که از گذشته تعریف میکنه. ایدهای که دریابندری برای ترجمه انتخاب کرده، خیلی هوشمندانهست. لحن راوی رو از یادداشت روزانههایی درآورده که توی زمان قاجار میبینیم. یعنی نصف شخصیتپردازی استیونز، با همین لحنه که درست شده. نمیدونم این لحن توی متن اصلی چجوری بوده، اما واقعاً دریابندری کتاب رو یه بار دیگه خلق کرده قشنگ. اینجا باید نکتهای رو در مورد ترجمه بگم. اون هم این که ایدهی ترجمه خیلی منحصربهفرد و عالیه. اما اگه بادقت نگاه کنیم، متوجه میشیم که بعضی جاها کاملاً از اون نثری که میخواسته بهش برسه، دور شده و نثر معیار رو بهکار برده؛ طوری که توی بعضی پاراگرافها، تنها اثری که از اون نثر قاجاری میبینیم، فوقش یه کلمهی "بنده" به جای "من" باشه. اما در کل خیلی عالیه. ضمناً طرح جلد قشنگ کتاب هم کار نجف دریابندریه. *** خیلی خیلی خوشم اومد از کتاب. طوری دنیا رو از عینک باریک استیونز به تصویر کشیده که آدم حتی نمیتونه از بیرون قضاوت کنه؛ انقدر که میره تو جلد شخصیت. این دونمایگی شخصیت کتاب خیلی آزاردهندهست. بعضی وقتها قشنگ به صورت شخصیت منفیای در میاد که حال آدم ازش به هم میخوره. استیونز اوج سعادتش رو در خدمتگزاری هر چه بیشتر به اربابش میدونه. هنوز هم بعد از مرگ اون، طوری با ترس و احترام ازش یاد میکنه که انگار جلوش ایستاده. بازماندهی روز، شبه؛ یعنی چیزی که باقی مونده تا روز تموم بشه. استیونز حتی سعی نمیکنه از بازماندهی روزش استفاده کنه. *** [۹ اسفند ۱۳۸۵، ۲۲:۰۰] Labels: کازوئو ایشیگورو, نجف دریابندری 11:07 PM February 25, 2007 چمدان بزرگ
٭
........................................................................................نویسنده: رومن گاری (Gary, Romain) مترجم: اعظم نورائی ناشر: دنیای مادر ۳۴۰ صفحه، ۲۲۰ تومان [چاپ اول، ۱۳۷۱] این کتاب با اینکه نسبت به خیلی از کتابهای رومن گاری، جدید ترجمه شده، اما اصلاً معروف نشده. دلیلش رو اصلاً نمیدونم. البته نباید از این نکته هم غافل شد که یهخوردههایی به جنگ جهانی دوم و اینا مربوط میشه. رومن گاری هم مرض داشته ها. *** فضای کتاب یهجورایی بین زندگی در پیش رو و خداحافظ گاری کوپره. البته شاید این فضا رو توی خیلی از کتابهاش ببینیم. یه گروه نیمهتبهکار که جدا از بقیه زندگی میکنن. شخصیت اصلی و راوی داستان هم یه پسر ۱۴سالهست که پدرش توی جنگ کشته شده و وندرپوت، رئیس گروه، اون رو آورده توی خودشون. کمکم خلافهای اینا پیشرفت میکنه تا به دزدی مسلحانه میرسه... جایی که به طور حاد میرسه به دعوای آلمانیها با یهودیها، وقتیه که وندرپوت متواری شده و درد دندون داره. تنها کسی هم که میتونه کمکش کنه، یه پزشک یهودیه که قبلاً توی بازداشتگاههای آلمان شکنجه شده. یعنی آخرهای داستان، میفهمیم که وندرپوت تقریباً جاسوس آلمانیها بوده و برای همین، پلیس میافته دنبالش. چون کتاب رو گیر نمیارید میگما... یعنی نگران لورفتن داستان نباشید. ضمناً؛ آدم کتاب رو نمیخونه که بفهمه آخرش چی میشه. *** داستان یه مشکل عمده داره و اونم آشفتهبودنشه. اصلاً منسجم نیست و این باعث اذیتشدن خواننده میشه. البته این آشفتهبودن، ویژگی سبکی نیستا... بهنظرم بهخاطر تسلطنداشتن نویسنده بوده. [لااقل توی این کتاب.] ترجمهش هم خیلی خوبه. البته فکر میکنم ویراستار خوبی داشته. در کل اثر متوسطیه که میتونست خیلیخیلی بهتر باشه. *** + خداحافظ گاری کوپر + زندگی در پیش رو + میعاد در سپیدهدم + بادبادکها + تربیت اروپایی + شبح سرگردان (رقص چنگیز کوهن) + مردی با کبوتر + پرندگان میروند در پرو میمیرند *** [۶ اسفند ۱۳۸۵، ۲۳:۲۵] Labels: اعظم نورائی, رومن گاری 11:45 PM February 22, 2007 کمدی افتتاح
٭
........................................................................................نویسنده: خسرو شاهانی ناشر: کتابهای پرستو ۱۶۸ صفحه، ۴۵ ریال [چاپ سوم، ۱۳۵۵] خسرو شاهانی ظاهراً از طنزنویسهای خوب قبل از انقلاب بوده. البته این مجموعهداستانش، بیشتر از اینکه طنز باشه، سیاسی و انتقادی و اینهاست. حالا بعضیهاش در قالب طنزه و بعضی دیگهش در قالب داستانهای غمناک. اما مشکلی که هر دو دسته داستانها دارن، اینه که کاملاً معلومه نویسندهشون آماتور بوده. حالت نویسندهش درست مثل نوجوانهاییه که تازه دارن وارد جوونی میشن و همهچیز رو سیاه میبینن. برای همین هم هست که بعد از خوندن داستانها، قشنگ فرم کلیشهایشون رو متوجه میشین و احساس میکنید که قبلاً هم خوندینشون. *** [۳ اسفند ۱۳۸۵، ۱۷:۱۰] Labels: خسرو شاهانی 5:24 PM February 20, 2007 خانهی نینو
٭
........................................................................................نویسنده: جووانی گوارسکی (Guareschi, Giovanni) مترجم: منوچهر محجوبی ناشر: شرکت سهامی کتابهای جیبی ۳۰۳ صفحه، ۴۰ ریال [چاپ اول، ۱۳۵۰] من که نمیدونستم گوارسکی غیر از این سهتا کتابی که توی بازار هست، کتاب دیگهای هم داره. [دنیای کوچک دنکامیلو، شوهر مدرسهای، دنکامیلو و پسر ناخلف] انگار این کتاب همون قبل از انقلاب چاپ شده؛ اون هم فقط یکبار: کتابی که نمونهی خیلی خوبی از طنز درستوحسابیه، برای یه نویسندهی خوبه، و ترجمهی عالیای داره. این هم میره جزو کتابهایی که اونطوری که شایستهشون بوده، باهاشون برخورد نشده. *** کتاب به سبک دنکامیلوست. یعنی داستانهای کوتاه که در عین مستقلبودن، با بقیهی داستانها پیوند دارن. هر داستان، یه ماجرای مستقل داره، ولی بهتره که در کنار داستانهای قبل و بعدش خونده بشه. مخصوصاً که بعضی داستانها کلاً ادامهی داستان قبلان. *** خیلی واضحه که منوچهر محجوبی زیاد به متن اصلی وفادار نبوده، اما اصلاً مهم نیست. لااقل در مورد کتابهای طنز، این مسأله نه تنها عیب نیست، بلکه حسنه. غیر از این مسأله، کلاً هم خیلی خوب تونسته طنز رو توی نثرش وارد کنه. در کل ترجمهی خیلیخیلی خوبی داره. *** ضمناً شخصیتهای کتاب، خانوادهی خود گوارسکیان. یعنی دخترش کارلوتا، پسرش آلبرتینو و همسرش مارگریتا. و این کارلوتا تهِ شخصیت باحاله. فکر میکنم که گوارسکی، ایدهی اصلی بیشتر ماجراها رو از اتفاقهایی گرفته باشه که واقعاً توی زندگی روزانهشون پیش میاومده. در هر صورت که خیلی کتاب خوبیه. خوشم میاد که اصلاً اثر جلفی نیست. بیشتر داستانها مفهوم دارن. طنز واقعی همینه. *** + دنکامیلو و پسر ناخلف *** [۱ اسفند ۱۳۸۵، ۲۳:۵۰] Labels: جووانی گوارسکی, منوچهر محجوبی 11:51 PM February 19, 2007 مردی که حرف میزند
٭
........................................................................................نویسنده: ماریو بارگاس یوسا (Vargas Llosa, Mario) مترجم: قاسم صنعوی ناشر: انتشارات توس ۲۶۰ صفحه، ۸۸۰ تومان [چاپ اول، ۱۳۷۷] واقعاً چرا. چرا این کتاب دیگه چاپ نشده؟ چرا اسمی ازش نیست؟ من توی اینترنت هم گشتم و هیچچیز در موردش پیدا نکردم؛ باز اگه کتاب بیخودی بود، میشد چیزی نگفت. مسأله اینجاست که این هم مثل موجآفرینی ارزش چندبار چاپشدن رو داشته. *** توی روانبودن داستان، فکر میکنم هیچکدوم از کتابهای یوسا مثل این نباشن. داستان رو خیلی عالی تعریف میکنه. با این که پر از شاخوبرگه، اما هیچچیز اضافهای نداره. هر چیزی سر جای خودش چیده شده. بارگاس یوسا کاملاً روی هنرش تسلط داره. میدونه کجا باید روایت رو پیچیده کنه و کجا ساده. *** موضوع کتاب، مردم بومی پرو هستن. یعنی قبیلههایی که کاملاً بدوی زندگی میکنن و غریبهها رو راه نمیدن. راوی کتاب، دوستی داره که سعی میکنه خودش رو به بومیها نزدیک کنه و از زندگی شهری و پلیدیهای اونْ فاصله بگیره. فکر میکنم بارگاس یوسا ایدهی اصلی کتاب رو از پسر خودش گرفته باشه. همونی که توی مقالهی "پسر راستافاری من" راجعبهش میخونیم. البته باید تاریخ نوشتن هر دو رو نگاه کرد و بعد حرف زد در این مورد. *** غیر از فصلهای اول و آخر، بقیهی فصلهای به صورت یکیدرمیون، اینطوری هستن که اول راوی کتاب داستان رو تعریف میکنه و توی فصل بعد، قصههای کسی رو میخونیم که اسمش همون عنوان کتابه؛ یعنی مردی که حرف میزند. خلاصه اینکه خوندنش خیلی سادهست و شدیداً توصیه میکنمش. *** تا جایی که توی این سایت goodreads دیدم، عنوان ترجمهی انگلیسی کتاب، The Storyteller بود. یعنی بین کتابهای بارگاس یوسا، تنها چیزی بود که میشد ترجمهش کرد "مردی که حرف میزند". *** + سالهای سگی + چرا ادبیات؟ + مرگ در آند + گفتگو در کاتدرال + دوشیزهخانم تاکنا + موجآفرینی *** [۳۰ بهمن ۱۳۸۵، ۲۰:۵۰] Labels: قاسم صنعوی, ماریو بارگاس یوسا 9:30 PM February 17, 2007 موجآفرینی
٭
........................................................................................نویسنده: ماریو بارگاس یوسا (Vargas Llosa, Mario) گردآورنده و مترجم: مهدی غبرایی ناشر: نشر مرکز ۵۰۸ صفحه، ۲۴۰۰ تومان [چاپ اول، ۱۳۷۸] این کتاب، ۴۴تا مقالهست از بارگاس یوسا؛ که خود مهدی غبرایی از اینور و اونور جمعشون کرده. مقالهها به ترتیب زمانی چیده شدهن و برای همین، بعضی جاها میبینیم که یوسا عقاید قبلی خودش رو نقض میکنه. بیشتر این تناقضها هم مربوط به مقالههاییه که در مورد سیاست نوشته. بهخصوص وقتهایی که به چپها گیر داده. اوایل کتاب، یه مقاله داره که توش کلی از فیدل کاسترو تعریف میکنه. اما کمکم تغییر عقیده میده و تا اونجایی میرسه که آخر یکی از مقالههای مینویسه: "خوشبختانه امثال دنگ شیائوپینگ، فیدل کاسترو، کیمایل سونگ و نظایر آنها در جهان کم است. ایشان کوشیدهاند بهشت را به زمین بیاورند، و مثل تمام آنهایی که دست به این کار زدهاند، جوامعی غیر قابل زندگی ساختهاند. در این دوزخهای دنی حقیر که آنان حکمرانی میکنند، ادبیات نیز، به رغم – یا بهتر بگوییم به همت – کمیسرها و سانسورچیها، با سرابهای اغواگر و تصویرهای ملایمشان، که پاسخ همهی مسائل را در چنته دارند یا دروغهای عالی تحویل میدهند، برای آن زندگی که روزی خواهد آمد، به حکمروایی خود ادامه میدهند." *** به قول موسیقی آب گرم، عجیبه که این کتاب تجدید چاپ نشده. البته یهجا توی یکی از مقالهها، بحث اعراب و اسرائیل مطرح شده که اصلاً همین الآنش هم معلوم نیست چجوری چاپش کردهن؛ ولی بعیده که فقط به خاطر همین یک مورد تجدید چاپ نشده باشه. و باز هم به قول موسیقی آب گرم، ویراستاری کتاب افتضاحه. شاید بشه گفت غبرایی اصلاً کتاب رو بازبینی نکرده و همونطوری داده چاپش کنن. در کل غبرایی مترجم متوسطیه، و البته که بعضی وقتها توی واژهها خیلی بد عمل میکنه: واژههای مهجور و بعضی وقتها هم برگردانهای اشتباه از یک واژه. در کل این کتاب شاهکاره. اگه به بارگاس یوسا علاقه داشته باشین، در مورد کتابهای خودش، چیزهای خیلی خوبی توی این مقالهها پیدا میکنین؛ مثلاً جایی که توضیح میده طرح گفتگو در کاتدرال، وقتی به ذهنش میرسه که با چهارتا دانشجوی دیگه، برای رسیدگی به وضع زندانیهای سیاسیْ پیش وزیر کشور اون موقع میرن. بعد از چاپ گفتگو در کاتدرال، وزیر کشور میگه: "اگر بارگاس یوسا سراغ من میآمد، چیزهای جالبتری برایش تعریف میکردم." ضمناً مقالهها در هر زمینهای که فکرش رو بکنید هستن؛ از سیاست و ادبیات گرفته تا فوتبال و سینما. *** بارگاس یوسا بینظیره. خوندن مقالاتش هم بهاندازهی رمانهاش لذتبخشه. البته من مقالههای سیاسیش رو زیاد بادقت نمیخوندم، ولی توی اونها هم نکتههای جالبی پیدا میشه. در زمینهی پایانبندی، یوسا واقعاً شاهکار میکنه، پاراگراف آخر مقالههاش رو واقعاً عالی مینویسه؛ یهجوری که به کل مقاله شخصیت میده. *** + سالهای سگی + چرا ادبیات؟ + مرگ در آند + گفتگو در کاتدرال + دوشیزهخانم تاکنا *** [۲۸ بهمن ۱۳۸۵، ۲۳:۴۰] Labels: ماریو بارگاس یوسا, مهدی غبرایی 11:54 PM February 11, 2007 دوشیزه خانم تاکنا
٭
........................................................................................نویسنده: ماریو بارگاس یوسا (Vargas Llosa, Mario) مترجم: آزاده آل محمد ناشر: نشر ویدا ۱۰۷ صفحه، ۴۰۰ تومان [چاپ اول، زمستان ۱۳۷۶] فکر میکنم تنها نمایشنامهای باشه که از بارگاس یوسا به فارسی ترجمه شده، و انگار غیر از همین یکبار، دیگه چاپش نکردهن. با این حال، ارزش چندبار چاپشدن رو داشته بهنظرم. *** بارگاس یوسا حتی توی نمایشنامه هم سعی داره اون تکنیکهای مربوط به روایت رو اجرا کنه؛ طوری که اصلاً نمیدونم همچین نمایشنامهای رو میشه روی صحنه برد یا نه. [و یا اصلاً تا حالا اجرا شده؟] مدام داره بین گذشته و حال رفتوآمد میکنه. این کار، "خوندن" نمایشنامه رو لذتبخش میکنه، ولی بعید میدونم "دیدن" یا "اجراکردن" همچین کاری، به اندازهی خوندنش لذتبخش باشه. شخصیت اصلی یه پیرزن صدسالهست، و ماجرا هم عاشقانه. [و تا جایی که یادم میاد، ذرهای سیاست توش نداره.] شخصیتهای کل داستان هم تعدادشون زیاد نیست. [۹تا] که البته از همون تعداد هم فقط چهارپنجتاشون توی داستان نقش درستوحسابی دارن. یکی از شخصیتهای نمایش، که البته خودش هم درگیر ماجراست، داره سرگذشت پیرزن صدساله رو به صورت داستان مینویسه، با خود اون صحبت میکنه، به گذشتهش برمیگرده، دوباره میان به زمان حال و... *** در مورد ترجمه، باید بگم که بد نیست کلاً. اما بعضی جاهاش، به خاطر مشکلات سانسور، گند افتضاحی زده. یعنی جوری گند زده که هر جمله با جملهی بعدیش تناقض داره. [در مورد مردی که با کتکزدن یه زن، به همسرش خیانت میکنه.] شاید برای همین باشه که دیگه چاپش نکردن. *** کلاً شاهکار آنچنانی نبود، ولی توصیه میکنمش. *** + سالهای سگی + چرا ادبیات؟ + مرگ در آند + گفتگو در کاتدرال *** [۲۲ بهمن ۱۳۸۵، ۱۹:۱۰] Labels: آزاده آل محمد, ماریو بارگاس یوسا 8:40 PM February 08, 2007 پرندگان میروند در پرو میمیرند
٭
........................................................................................نویسنده: رومن گاری (Gary, Romain) مترجم: ابوالحسن نجفی ناشر: کتاب زمان ۷۱ صفحه [چاپ اول، ۱۳۵۲] تا جایی که میدونم، اینها تنها داستان کوتاههایی از گاری هستن که به فارسی ترجمه شدهن؛ و رومن گاری با این داستانها، ثابت میکنه که نه تنها در عرصهی رمان و داستان بلند، بلکه در زمینهی داستان کوتاه هم بسیار قدرتمنده! *** نکته: توی رقص چنگیز کوهن، فلوریانِ باغبون، مدام به لیلی میگه که فلان دکتر، بیماریهای جنسی همهی زنها رو معالجه میکنه، و همینطور از بیماریهای اونها مثال میزنه. توی داستان پرندگان میروند در پرو میمیرند هم، دقیقاً همین نکته گفته میشه. حتی با همون مثالها... ضمناً... لوگویی که روی جلد کتابه، نسبت به اون زمان واقعاً فوقالعاده بوده. بعید میدونم که همچین طرحهایی اون موقع زیاد استفاده میشده و رایج بوده. *** حرفهای اصلی رو در مورد این کتاب، کتابلاگ مفصل نوشته. فقط بگم که توی داستانها، بیشتر از همه از "کهنترین داستان جهان" خوشم اومد. شاهکار بود. *** یه چیزی... تازگیها مجموعهشعری از علی صالحی چاپ شده با عنوان "گاهی مرا به نام کوچکم بخوان". برای خریدنش، دوتا راه دارین: ۱- توی وبلاگ خود علی صالحی، یه کامنت بذارین و آدرستون رو بنویسین. ۲- برید کتابفروشی نشر شهر در ضلع جنوبی پارک لاله. [تلفن: ۸۸۹۷۸۱۶۸] *** + خداحافظ گاری کوپر + زندگی در پیش رو + میعاد در سپیدهدم + بادبادکها + تربیت اروپایی + شبح سرگردان (رقص چنگیز کوهن) + مردی با کبوتر *** [۱۸ بهمن ۱۳۸۵، ۲۳:۳۵] Labels: ابوالحسن نجفی, رومن گاری 12:03 AM February 05, 2007 مردی با کبوتر
٭
........................................................................................نویسنده: رومن گاری (Gary, Romain) مترجم: لیلی گلستان ناشر: نشر آبی ۱۲۴ صفحه، ۵۵۰ تومان [چاپ دوم، بهار ۱۳۷۸] نمیدونم چرا این کتاب کمی اذیتم میکرد. احساس میکردم که نه داستان و نه نثر، پختگی ندارن. اون انسجامی رو هم نداشت که انتظار داشتم. یعنی بعضی جاها رسماً پَرش احساس میکردم. زیاد با ملایمت و بهتدریج به هم وصل نمیشدن... خلاصه اینکه بیشتر از اینکه فکر کنم این کتابْ برای رومن گاریه، احساس میکردم خالقش یه نویسندهی آماتوره... راستش حدس زدم که ممکنه این مسأله مربوط به ترجمه باشه. بههرحال این کتاب دفعهی اول سال ۱۳۶۳ چاپ شده؛ و شاید اونموقع، لیلی گلستان آنچنان حرفهای نبوده. کسانی که کتاب رو خوندهن، لطفاً نظرشون رو بگن در این مورد. *** غیر از اینها، قسمتهای اذیتکنندهای داره که دیگه مطمئناً به ترجمه ربطی ندارن. یکیش، انتقادها و نمادهای تابلوئه: موضوع اصلی کتاب، نقد فعالیتهای سازمان ملله. گاری میخواد بگه که این سازمان هیچکاری نمیکنه و همهی کارکنان ردهبالاش، فقط برای ظاهرسازی بعضی کارها رو انجام میدن و اعتقادی به بشردوستی ندارن؛ و در عوض، دونپایهترین کارکنانان که برای مشکلات دل میسوزونن و سرنوشت انسانها براشون مهمه. شخصیت اصلی کتاب، توی یه اتاق سازمان ملل مخفی شده و اعتصاب غذا کرده. تنها کسی هم که توی این اتاق همراهشه، یه کبوتره. (نماد صلح) و البته دوستانش که همهشون کارمندهای سطح پایین سازمانان، بهش سر میزنن. این کبوتر، از اتاق فرار میکنه و میره تمام سازمان رو به هم میریزه. "رئیس نگهبانها با حالی عصبی گفت: داشت چشم نمایندهی امریکا را در میآورد. به نمایندهی اتحاد جماهیر شوروی، آن هم در لحظهای که داشت از خواست صلح حکومت شوروی صحبت میکرد، حمله کرده." یهکم این نمادپردازیش در مورد کبوتر صلحی که همهی اعضای سازمان ملل ازش وحشت دارن، تازهکارانهست بهنظرم. کلاً خیلی "رو" پرداخته شده داستان. توی هر فصل که حتماً یه جملهی خیلی واضح در نقد فعالیتهای سازمان ملل میاره. مثلاً: "... سازمانی که گاهی مجبور بود برای طرفداری از صلح اسلحه به دست بگیرد." *** در مجموع میتونم بگم که بیشازحد معمولی بود. انتظاری که من از رومن گاری دارم، الآن دیگه چیزیه در حد تربیت اروپایی یا خداحافظ گاری کوپر. شاید اگه این رو یه نویسندهی دیگه نوشته بود، بیشتر خوشم میومد از کتاب. کلاً هم توصیهش نمیکنم. *** همونطور که میبینید، سایت بلاگر مجبورم کرد که سیستم هر دو تا وبلاگ رو جدید کنم. مفیدترین ویژگی سیستم جدید، اینه که میشه برای هر نوشته برچسب گذاشت و این برای کتابها خیلی خوبه. تا الآن برای تمام نویسندهها برچسب گذاشتم. در مورد مترجمهای معروف هم همینطور. خواستم ازتون بپرسم که برچسبگذاشتن برای ناشرها رو چقدر ضروری میدونید؟ خوبه که همچین برچسبی هم بذارم؟ دیگه چه برچسبهایی به ذهنتون میرسه؟ مرسی. *** + خداحافظ گاری کوپر + زندگی در پیش رو + میعاد در سپیدهدم + بادبادکها + تربیت اروپایی + شبح سرگردان (رقص چنگیز کوهن) *** [۱۶ بهمن ۱۳۸۵، ۰۰:۱۵] Labels: رومن گاری, لیلی گلستان 12:45 AM February 03, 2007 دفاع لوژین
٭
........................................................................................نویسنده: ولادیمیر ولادیمیروویچ نابوکوف (Nabokov, Vladimir Vladimirovich) مترجم: رضا رضایی ناشر: نشر کارنامه ۳۳۶ صفحه، ۳۹۵۰ تومان [چاپ اول، بهار ۱۳۸۴] مهمترین نکتهی این کتاب، چاپ خیلی شیک و تروتمیزشه. هم قطعش خوبه، هم صفحهبندیش، هم جنس کاغذش، هم طرح جلدش، هم این کاورداشتنش. از نظر چاپ، حرف نداره. از نظر ترجمه هم همینطور... رضایی، خودش شطرنجبازه و برای همین کتاب رو با علاقه ترجمه کرده. غیر از این کتاب و پنین، ترجمهی دیگهای ازش ندیدم، ولی ایندوتا رو که واقعاً عالی انجام داده. *** و اما داستان... فکر میکنم از بقیهی کتابهای ناباکوف، بیشتر دوستش داشتم. با اینحال، فضای داستانهاش یهجورهایی شبیه همه. فکر میکنم قبلاً هم این رو گفته بودم که موقع خوندن داستان، خیلی جاها فضاهای کمیک و باحال میبینید؛ تا جایی که ممکنه فکر کنید یهجور طنز سرخوشانهست. اما آخرش، بعد از ضربهی نهایی، وقتی همهچیز رو مرور میکنید، میفهمید که هیچ شوخیای در کار نبوده... شاید بشه بهش گفت تراژدی انسان معاصر. [نظر درپیتی.] زندگی لوژین رو از بچگیش میبینیم؛ وقتی که یه پسربچهی دستوپاچلفتی و غیراجتماعی بوده. بعداً همین لوژین، استعدادش رو توی شطرنج کشف میکنه و میافته توی همین مسیر و شطرنجباز خیلیمعروفی میشه. وسط داستان هم سروکلهی دختری پیدا میشه که بعداً با لوژین ازدواج میکنه و باعث جدایی لوژین از شطرنج میشه... *** پسگفتار مترجم رو هم حتماً باید خوند. چندتا قسمت خیلیجالب داره. یکی جایی که زندگی لوژین رو به شطرنج تشبیه کرده، یکی هم جایی که شباهتهای شخصیتهای دفاع لوژین رو با شطرنجبازهای واقعی میگه. و از همه قشنگتر، پاورقی صفحهی ۳۲۳ است... در کل، توصیه میکنم این کتاب رو. اما این نکته رو هم در نظر بگیرید که دفاع لوژین هم، جزو کتابهاییه که بعیده ازش به عنوان محبوبترین کتابی یاد کنید که تا حالا خوندید. *** + زندگی واقعی سباستین نایت + خنده در تاریکی + پنین *** [۱۳ بهمن ۱۳۸۵، ۲۳:۵۵] Labels: رضا رضایی, ولادیمیر ولادیمیروویچ نابوکوف 12:18 AM |