archive previous posts
|
|
June 06, 2005 خداحافظ گاری کوپر
٭
........................................................................................نویسنده: رومن گاری مترجم: سروش حبیبی ناشر: انتشارات نیلوفر ۲۸۸ صفحه، ۲۵۰۰ تومان اول که کتاب رو شروع کردم، یه جورایی سردرگم بودم. ببینید چه جوری شروع کرده: "عزی بن زوی هم آنجا بود. او اولین کسی بود که با اسکی از کوردییر پایین آمده بودو این کوردییر همانجایی بود که چند قرن پیش، سرخپوستهای پولاس، معلوم نیست از دست کشورگشایان اسپانیایی به آنجا پناه برده بودند، که میخواستند میخ مسیحیت را در سرزمین کفر بکوبند [...] یا از شر خود مسیحیت که یگانه دیانت راستین شمرده میشد. والله اعلم! اسپانیاییها در این ارتفاعها نمیتوانستند نفس بکشند و مسیحیت هم جرات این بلندپروازیها را نداشت. مسیرش از ارتفاع پنجهزار و پانصد متری شروع میشد. بعد بیست و پنج روز تمام پایین میآمدی، از آن مسیرهای بیپیر، در مایههای هیچ و پوچ از این بهتر نمیشد. [توضیحاتی راجع به عزی] لنی اول با این جوان که یک کلمه هم انگلیسی نمیدانست آشنا شده بود." *** خلاصه که تا چند صفحه این حالت رو داشتم، بعد کمکم درست شد. *** قسمتهایی از کتاب راجع به عدهای است که در یک کوهستان برفی خلوت میکنند. و آنجا برایشان مقدس است. پایین کوه را "صفر متر بالای سطح ِ گه" میدانند. برای خودشان مرامهایی دارند و ... *** هر بار کسی به آنها اضافه میشود، کسی کم میشود ... *** از یک جاهایی به بعد، داستان روی لنی متمرکز میشود: شخصیتی با خصوصیات اخلاقی منحصر به فرد... که وابستگی را در مرام خودش کفر میداند! [ضمنا خیلی هم شبیه گری کوپر است!] لنی با دختر سفیر امریکا در سوییس آشنا میشود و به نوعی به او وابسته میشود. [در یکی از سفرهایش به پایین] *** قسمتهای آخر، وارد مباحث جنایی و قاچاق با استفاده از مصونیت سیاسی و ... میشود، ولی همچنان موضوع اصلی عشق است. *** ترجمه هم که خوبه و... *** کتاب پر از جملههای قصاره! راجع به نهضتها و مکتبها و... *** ترجمهی کتاب، به "ابراهیم نبوی و طنز تیزش" تقدیم شده! *** هر بار که میاومدم کتاب رو بخونم یه کاری پیش میاومد! برای همین خیلی تکه-تکه خوندمش. و احساس میکنم که یه قسمتهایی رو از دست دادم. برای همین تصمیم دارم دوباره بخونمش ! مخصوصا به خاطر جملهها وصحبتها ! خیلی از این چیزهایی رو هم که گفتم مطمئن نیستم!!! *** [۱۶ خرداد ۱۳۸۴، ۲۳:۰۵] Labels: رومن گاری, سروش حبیبی 11:24 PM |