June 27, 2005


غروب بت‌ها
 
٭
نویسنده: فردریش ویلهلم نیچه (Nietzsche, Friedrich)
مترجم: داریوش آشوری
ناشر: مؤسسه‌ی نشر آگه
۱۸۳ صفحه، ۱۵۰۰ تومان

غروب بت‌ها، صورت ِ کلی ِ بسیاری از تفکرات نیچه را نشان می‌دهد.
**
قبل از این ترجمه، ترجمه‌ی دیگری از همین کتاب با نام ِ "شامگاه بتان"، توسط عبدالعلی دستغیب انجام شده بود.
داریوش آشوری، علت تغییر نام را هم توضیح می‌دهد. که نشان‌دهنده‌ی دقت ِ فوق‌العاده‌ی او در زمینه‌ی ترجمه است.
***
نیچه، استاد ِ زبان‌شناسی ِ تاریخی (فیلولوژی) بوده است. به دلیلِ همین تسلط، در بسیاری از گزین‌گویه‌هایش، به بازی با کلمات مشغول می‌شود. (که داریوش آشوری، آنها را در پاورقی توضیح می‌دهد.)
***
غروب بت‌ها شامل بخش‌های مختلفی است:
- نکته‌پردازی‌ها و خدنگ‌اندازی‌ها
در این بخش، ۴۴ گزین‌گویه وجود دارد که هیچ‌کدام از ۳-۴ خط بیشتر نیستند.
"فرمولِ من برایِ شادکامی: یک آری، یک نه، یک خطِّ راست، یک هدف ..." [صفحه‌ی ۳۲]
- مسئله‌ی سقراط
همانطور که از اسم بخش برمی‌آید، به در هم کوبیدنِ دشمن ِ دیرین‌اَش، سقراط، می‌پردازد!
- "عقل" در فلسفه
در آغاز این فصل، متذکر می‌شود که آن چیزی که باعث می‌شود حس‌های ما اشتباه کنند، برداشت ِ غلط ِ‌ عقل است، نه خود ِ حس.
بعد هم به این مساله می‌پردازد که تقسیم‌بندی ِ جهان به یک "جهانِ نمود" و یک "جهانِ حقیقی"، افسانه‌بافی است. "جهانِ حقیقی"، از راهِ تضاد با این جهان پدید آمده و در واقع انتقامی است که بشر از ناکامی‌هایش در این جهان می‌گیرد.
- چه‌گونه "جهانِ حقیقی" افسانه از کار درآمد
این فصل که از ۶ گزاره تشکیل شده، در واقع صورتِ تدریجیِ افسانه‌ای‌بودنِ "جهانِ حقیقی" را آشکار می‌کند و در ارتباط مستقیم با فصل قبل است.
- اخلاق همچون ضدِّ طبیعت
در این بخش، راجع به شورها (passions)صحبت می‌کند.
و می‌گوید که کلیسا، فقط با ریشه‌کن‌کردنِ این شورها، به آن‌ها نظم می‌بخشد. که نشان می‌دهد کلیسا دشمن زندگی است.
نیچه، مدام از خود با این عنوان یاد می‌کند: ما اخلاق‌ناباوران...
و وجود کلیسا را، به عنوانِ یک دشمن برای بقای خودش ضروری می‌داند.
"کم-و-بیش هر طرفي شرطِ ماندگاریِ حود را در آن می‌بیند که طرفِ دیگر از پا نیفتد."[صفحه‌ی ۵۸] [در همین باره نکـ. دنیای کوچکِ دن کامیلو، نوشته‌ی جووانی گوارسکی، ترجمه‌ی جمشید ارجمند، صفحه‌ی ۹۵، رقابت]
نیچه، معتقد است که غریزه‌ها، قاعده‌ی اخلاق [ ِ سالم] اَند. ولی کلیسا برعکسِ این گزاره عمل می‌کند. و با این سخن که "خدا عارفِ دل‌های شماست، زیرا آن‌چه که نزدِ انسان مرغوب است نزدِ خدا مکروه است." [انجیلِ متا ۱۵:۱۶]، خدا را دشمنِ زندگی می‌کند.
"آن‌جا که "ملکوتِ خداوند" آغاز می‌شود، زندگی پایان می‌گیرد..." [صفحه‌ی ۶۰]
- چهار خطایِ بزرگ
"در فصلِ "چهار خطای بزرگ" به خطاهایی در شناخت و داوری می‌پردازد که از سرآغازِ فلسفه‌ی غربی در یونان سرچشمه گرفته اَند و همچنان در ذهنِ اروپایی پایگاهي استوار دارند..." [صفحه‌ی ۱۴]
در پایان فصل، جمع‌بندی می‌کند که هیچ چیزی بیرون از مجموعه وجود ندارد، در نتیجه نمی‌تواند درباره‌ی وجود ما داوری کند.
و همین‌طور این که هدف را خودِ ما به وجود آورده‌ایم، پس بی‌معناست که بخواهیم هستی‌مان را در راهِ‌ یک هدف [ ِ وجودی] صرف کنیم.
- بهبودبخشانِ بشریت
نیچه اخلاق [ ِ مسیحی] را بهبود بخشیدن، به دو معنای رام کردنِ ددِ وحشی و پرورشِ گونه‌اي خاص از بشر می‌داند. با توجه به این که ذاتِ وحشی‌گری ررا نمی‌توان تغییر داد، پس رام‌کردن، در واقع ناتوان‌کردن است، همان کاری که کلیسا می‌کند.
"در یک جمله می‌توان گفت: تمامیِ وسایلي که با آن‌ها بنا بوده است بشریّت اخلاقی شود از بیخ-و-بن غیرِ اخلاقی بوده اّند." [صفحه‌ی ۸۴]
- آن‌چه آلمانیان از دست می‌دهند
زوالِ فرهنگِ آلمانی
- پویندگی‌های مردِ نابه‌هنگام
نامِ فصل، اشاره به عبارتِ "مردِ نابه‌هنگام" دارد که نیچه در موردِ خودش به کار می‌برد، به این معنا که هنوز روزگار او فرا نرسیده است.
در این فصل، نیچه علناً کسانی را نام می‌برد که "تاب‌شان را ندارد".
ژان ژاک روسو، دانته، کانت، ویکتور هوگو، جان استوارت میل، امیل زولا و ...
در پاورقیِ صفحه‌ی ۱۰۳، آشوری نوشته است:
"اشاره است به "دینِ انسانی"ِ عشق، نظم، و پیشرفت که کنت، فیلسوف و جامعه‌شناسِ فرانسوی به دُمِ فلسفه‌ی پوزیتیویستیِ خود بسته بود." [۱۰۳- پاورقیِ ۱]
که نشان‌دهنده‌ی ارادتِ ویژه‌ی آشوری به نیچه است: با دشمنانِ او سرِ جنگ دارد!
این قسمت فوق‌العاده بود:
"خاموشی‌گزیدنِ فیلسوف از سرِ والاییِ روان تواند بود؛ با خود درافتادن‌اَش از سرِ عشق تواند بود؛ دروغ‌گفتن چه بسا ادبِ مردِ دانش تواند بود. نکته‌ی ظریفی هست در این که گفته اَند: "سرِ دردِ دل بازکردن شایسته‌ی دل‌های بزرگ نیست." جز آن‌که می‌باید افزود: در برابرِ بی‌ارزش‌ترین‌ها ترس به خود راه ندادن نیز از سرِ بزرگیِ روان تواند بود. زنِ عاشق آبرویِ خود را فدا می‌کند؛ مردِ دانشِ "عاشق" چه بسا انسانیّتِ خود را؛ و خدایي که عاشق شد، [، عاشقِ انسان،] یهودی از آب درآمد..." [صفحه‌ی ۱۵۴]
- آن‌چه من وامدارِ باستانیان اَم
در این بخش به یونان و روم ِ باستان، مکتب‌ها و سردمدارانِ آنها و علاقه [یا تنفّر ِ] خودش نسبت به آن‌ها می‌پردازد.
***
تلاشِ آشوری در ترجمه، بیشتر متوجهِ معادل‌سازی‌هایی از فارسی –و همینطور حفظ لحنِ اثر- است.
در صفحه‌ی نود و یک، واژه‌ی "روان‌شناسیک" –منسوب به روان شناسی- را آورده است.
تا جایی که من می‌دانم، برای ساختنِ صفتِ نسبی از چنین واژه‌هایی، از بنِ ماضیِ آن‌ها استفاده می‌کنند. که برای این واژه می‌شود: "روان‌شناختی".
حالا نمی‌دانم از زیرِ دستِ آشوری در رفته است یا من اشتباه می‌کنم.
***
نامِ دیگرِ غروبِ بت‌ها، فلسفیدن با پتک است. نیچه با پتک به سراغ ارزش‌ها و بنیادهای متافیزیکی می‌رود که از زمانِ سقراط و افلاطون، و نمونه‌های مدرن‌ترِ آن مثل ِ آگوست کنت در ذهنِ جماعت رسوخ کرده است.
او، منشا زمینیِ همه‌ی آن چیزهایی را که "برین و استعلایی" به نظر می‌رسند، فاش می‌کند.
***
[۶ تیر ۱۳۸۴، ۱۶:۱۵]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................


June 20, 2005


تقسیم
 
٭
نویسنده: پیرو کیارا
مترجم: مهدی سحابی
ناشر: نشر مرکز
۱۹۵ صفحه، ۱۹۵۰ تومان

وقتی مترجم ِ یک کتاب، مهدی سحابی باشه، باید حتما اون رو خوند. خصوصا وقتی که نویسنده‌ی داستان هم ایتالیایی باشه!
***
یک کارمند ِ خشک و جدی (امرنتزیانو) با یک زندگی ِ ماشین‌وار، سه خواهر بدترکیب ِ ترشیده که هرکدام فقط یک ویژگی مثبت در ظاهرشان دارند و در یک خانه کنار هم زندگی می‌کنند.
کارمند، عاشق یکی از سه خواهر می‌شود. دو خواهر دیگر هم سعی دارند خودشان را به رخ او بکشند.
امرنتزیانو با زشت‌ترین خواهر ازدواج می‌کند.
هر چهار نفر در یک بازی درگیر شده‌اند که پایان آن، تقسیم است.
کارمند، زندگیش را با این سه تقسیم می‌کند و از طرف دیگر، خواهر ِ اصلی –زنِ کارمند-، عشقش را با دو خواهرش.
***
شخصیت‌های فرعی زیادی در داستان وجود ندارند. یکی پائولینو ست و دیگری کشیش.
پائولینو معشوقه‌ی تراسیلا –یکی از خواهرها- بوده که بعد از یک رسوایی که در کلیسا کشیش متوجه آن می‌شود، شهر را ترک می‌کند.
***
بعد از مدتی، هر چهار نفرشان با شکوفایی فاشیسم در ایتالیا، به طرفداران معمولی ِ آن تبدیل می‌شوند.
***
امرنتزیانو، در پایان به دلیل ِ زیاده‌روی در تقسیم(!) می‌میرد.
به دلیل ِ یک سوءتفاهم که دکتر در شهر پخش می‌کند، امرنتزیانو تبدیل به یک قهرمان ملی می‌شود.
سوءتفاهم این بوده که دکتر خیال می‌کند امرنتزیانو قبل از مرگش خواسته پیراهن سیاه را که نماد حزب فاشیست ِ ایتالیا بوده تنش کنند.
البته معلوم نیست سوءتفاهم بوده یا شوخی، چون دکتر، از مخالفان فاشیسم بوده!
***
امرنتزیانو، در خانه هم وضع مشابهی پیدا می‌کند. هر خواهر به دنبال آثاری می‌گردد که آن را به عنوان نمادی از امرنتزیانو برای خودش حفظ کند.
***
به نظرم ایتالیا به دلیل موقعیت‌های خاص ِ اجتماعی-سیاسی‌اش، سرزمین داستان‌خیزی بوده.
"بهمن فرزانه" در یک مصاحبه گفته بود که داستان‌های نویسنده‌های امروز ایتالیا فقط به درد ِ سطل‌آشغال می‌خورند و دیگر نویسنده‌هایی مثل نویسنده‌های قدیمی در این کشور به ندرت پیدا می‌شوند.
***
اگر هم زندگی‌نامه‌های این نویسنده‌ها رو ببینید، متوجه می‌شید که نوع خاص زندگی ِ اونها –که الان ممکنه خیلی کمتر پیش بیاد یا اصلا پیش نیاد- تاثیر زیادی روی نوشته‌هاشون داشته.
***
"تقسیم" به نظر بیشتر ِ منتقدها، بهترین اثر ِ کیارا در بین ِ رمان‌هاشه.
***
[۳۰ خرداد ۱۳۸۴، ۱۵:۰۰]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................


June 16, 2005


راهنمایِ تصحیحِ متون
 
٭
نویسنده: جویا جهانبخش
ناشر: مرکز ِ نشرِ میراثِ مکتوب
۱۰۶ صفحه، ۵۰۰ تومان

تصحیح متون:
"بحاصل آوردنِ نسخه‌ای از اثری که بر اساسِ عرض‌دادن و مقابله‌کردن نسخه‌های خطی معتبر و مؤثقِ آن اثر فراهم آمده باشد، به طوری که نسخه‌ی مذکور، چه از جهت مفهوم و معنی، و چه از بابتِ لفظ و صورت، عینِ نسخه‌ای باشد که مؤلف عرضه داشته است، یا لااقل هیاتی داشته باشدکه مؤلف اثرش را به مانندِ آن و یا نزدیک به آن فراهم آورده است."
***
مراحل تصحیح ِ یک متن رو آموزش داده.
انواع روش‌ها (بر اساسِ نسخه‌ی اساس، التقاطی و ...)
فرایند ِ شکل‌گیری، از تصحیح تا نشر
و ...
***
تا جایی که تو فصل‌های آخر به اشکالاتی که ممکنه موقعِ حروف‌چینی پیش بیاد میرسه.
***
کتاب ِ کم و آسونیه!
***
[۲۵ خرداد ۱۳۸۴، ۱۷:۱۵]

Labels:



                                                                                                    
........................................................................................


June 14, 2005


اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری
 
٭
نویسنده: ایتالو کالوینو
مترجم: لیلی گلستان
ناشر: موسسه‌ی نشر آگه
۳۱۵ صفحه، ۲۵۰۰ تومان

ما که بالاخره نفهمیدیم اسم این انتشاراتی "آگه"ه یا "آگاه" !
***
از همون عنوان کتاب باید بفهمید که با یه کتاب ِ متفاوت روبرو هستید.
***
جملات اول کتاب رو ببینید:
"تو داری شروع به خواندن ِ داستانِ جدید ِ ایتالو کالوینو، اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری، می‌کنی.
آرام بگیر. حواست را جمع کن. تمام ِ افکار دیگر را از سر دور کن. بگذار دنیایی که تو را احاطه کرده در پس ابر نهان شود..."
***
همونطور که دیدید، شخصیت اصلی کتاب، شمایید! یعنی خواننده‌ی کتاب.
***
داستان این طوری پیش می‌ره:
شما می‌بینید که کتاب ِ آگر شبی از شب‌های زمستان مسافری توی صفحاتش مشکل داره.
می‌رید و به کتاب‌فروشی این موضوع رو می‌گید. می‌فهمید که این کتاب با کتاب ِ دیگری به اسم ِ "با دور شدن از مالبورک" قاطی شده. در آنجا با یک دختر آشنا می‌شوید که او هم دچار همین مشکل شده.
"با دورشدن از مالبورک" را می‌گیرید و موقع خواندن ِ آن، می‌فهمید که این هم مشکلی مشابه کتاب ِ قبلی دارد.
***
اگر از بالا نگاه کنیم این‌شکلی میشه:
یک نفر –شما- درگیر ِ یافتن ِ کتاب ِ اصلی هستید. در این بین به یک کتاب دیگر می‌رسید و ...
و نویسنده‌ی کتاب، هم ماجرای جستجوی شما را آورده و هم کتاب‌هایی که می‌خوانید.
***
شما تا آخر ِ داستان به دنبال ِ کتاب اصلی می‌روید، می‌فهمید که پای ِ جعل ِ یک مترجم در میان بوده که او هم به نوعی عاشق ِ معشوقه‌ی شماست.
***
در پایان هم می‌فهمید که خود ِ شما شخصیت ِ یک داستان ِ بزرگتر –خیلی بزرگتر- بوده‌اید که خودتان هم آن را تمام می‌کنید.
***
"نهایتی که تمام روایت‌ها را به خود میکشد دو صورت دارد:یا ادامه‌اش در زندگی است یا ناگزیر، مرگ است."
***
این اثر ِ کالوینو واقعا شاهکار بود. توش همه چی داشت!
اصلا یه چیز ِ خارق‌العاده بود.
خب دیگه دیدیم که زبونم قاصره!
***
ولی من آخرم نفهمیدم که اسم ِ این ناشر آگاهه یا آگه!
***
[۲۴ خرداد ۱۳۸۴، ۱۶:۴۵]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................


June 09, 2005


شرق بنفشه
 
٭
نویسنده: شهریار مندنی‌پور
ناشر: نشر مرکز
۲۴۵ صفحه، ۲۱۰۰ تومان

"شرق بنفشه" مجموعه‌ی نه داستان کوتاه است.
اغلب داستان‌ها راجع به عشق هستند.
***
همه‌ی داستان‌ها هم یا در شیراز نوشته شده‌اند و یا در شیراز بازنویسی!!!
***
شروع‌کردن داستان‌ها کمی جرات می‌خواهد: مندنی‌پور داستان تعریف نمی‌کند.
بیشتر در پی نوشتن یک متن فاخر است.
***
یعنی داستان‌ها، هیچ‌کدام ماجرای جالب و جذابی ندارند، و حتی درون‌مایه‌ی همه‌شان تکراری است، ولی زبان کتاب، کاری میکند که فقدان داستان را فراموش کنید!
***
[۱۹ خرداد ۱۳۸۴، ۲۲:۱۵]

Labels:



                                                                                                    
........................................................................................


June 06, 2005


خداحافظ گاری کوپر
 
٭
نویسنده: رومن گاری
مترجم: سروش حبیبی
ناشر: انتشارات نیلوفر
۲۸۸ صفحه، ۲۵۰۰ تومان

اول که کتاب رو شروع کردم، یه جورایی سردرگم بودم.
ببینید چه جوری شروع کرده:
"عزی بن زوی هم آنجا بود. او اولین کسی بود که با اسکی از کوردییر پایین آمده بودو این کوردییر همانجایی بود که چند قرن پیش، سرخپوست‌های پولاس، معلوم نیست از دست کشورگشایان اسپانیایی به آنجا پناه برده بودند، که می‌خواستند میخ مسیحیت را در سرزمین کفر بکوبند [...] یا از شر خود مسیحیت که یگانه دیانت راستین شمرده می‌شد. والله اعلم! اسپانیایی‌ها در این ارتفاع‌ها نمی‌توانستند نفس بکشند و مسیحیت هم جرات این بلندپروازی‌ها را نداشت. مسیرش از ارتفاع پنج‌هزار و پانصد متری شروع می‌شد. بعد بیست و پنج روز تمام پایین می‌آمدی، از آن مسیرهای بی‌پیر، در مایه‌های هیچ و پوچ از این بهتر نمی‌شد.
[توضیحاتی راجع به عزی] لنی اول با این جوان که یک کلمه هم انگلیسی نمیدانست آشنا شده بود."
***
خلاصه که تا چند صفحه این حالت رو داشتم، بعد کم‌کم درست شد.
***
قسمت‌هایی از کتاب راجع به عده‌ای است که در یک کوهستان برفی خلوت می‌کنند. و آنجا برایشان مقدس است.
پایین کوه را "صفر متر بالای سطح ِ گه" می‌دانند.
برای خودشان مرام‌هایی دارند و ...
***
هر بار کسی به آنها اضافه می‌شود، کسی کم میشود ...
***
از یک جاهایی به بعد، داستان روی لنی متمرکز می‌شود: شخصیتی با خصوصیات اخلاقی منحصر به فرد... که وابستگی را در مرام خودش کفر میداند! [ضمنا خیلی هم شبیه گری کوپر است!]
لنی با دختر سفیر امریکا در سوییس آشنا می‌شود و به نوعی به او وابسته می‌شود. [در یکی از سفرهایش به پایین]
***
قسمت‌های آخر، وارد مباحث جنایی و قاچاق با استفاده از مصونیت سیاسی و ... می‌شود، ولی همچنان موضوع اصلی عشق است.
***
ترجمه هم که خوبه و...
***
کتاب پر از جمله‌های قصاره! راجع به نهضت‌ها و مکتب‌ها و...
***
ترجمه‌ی کتاب، به "ابراهیم نبوی و طنز تیزش" تقدیم شده!
***
هر بار که می‌اومدم کتاب رو بخونم یه کاری پیش می‌اومد! برای همین خیلی تکه-تکه خوندم‌ش.
و احساس می‌کنم که یه قسمت‌هایی رو از دست دادم. برای همین تصمیم دارم دوباره بخونم‌ش !
مخصوصا به خاطر جمله‌ها وصحبت‌ها !
خیلی از این چیزهایی رو هم که گفتم مطمئن نیستم!!!
***
[۱۶ خرداد ۱۳۸۴، ۲۳:۰۵]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................


June 02, 2005


شوالیه‌ی ناموجود
 
٭
نویسنده: ایتالو کالوینو
مترجم: پرویز شهدی
ناشر: نشر چشمه
۱۷۵ صفحه، ۱۱۰۰ تومان

پشت جلد نوشته شده: "ایتالو کالوینو طنز را به معنای واقعی کلمه به کار میبرد و آن را به مرحله‌ی اعجاز میرساند."
این بار، دفعه‌ی دومی بود که "شوالیه‌ی ناموجود" رو میخوندم. دفعه‌ی اول سه-چهار سال پیش بود.
الان بهتر معنی ِ جمله‌ی پشت جلد رو میفهمم.
[کتابی که دفعه‌ی اول خوندمش، برای کی بود؟ معلومه دیگه!]
***
همونطور که از اسم کتاب برمیاد، داستان راجع به شوالیه‌ای است که وجود ندارد! :‌یک زره ِ توخالی!
***
فضای کتاب هم در زمان شارلمانی و جنگ‌های صلیبی میگذرد.
***
آژیلوف –شوالیه‌ی ناموجود-، احساسات مادی ندارد. به همین خاطر در کارهایش جدی و سخت‌گیر است.
***
عنوان شوالیه‌ای ِ خودش را هم به خاطر نجات یک دختر باکره [ی پانزده ساله] از دست چند متجاوز به دست آورده است.
یک شب، یکی از جنگجوها ادعا میکند که پسر ِ همان دوشیزه است که در زمان سیزده سالگی او را به دنیا آورده. –توسط ِ شوالیه‌هایی پرهیزگار و گوشه‌گیر موسوم به "سن گراآل" (!)-
این ادعا، عنوان شوالیه‌بودن ِ آژیلوف را به خطر می‌اندازد.
هر دو طرف –آژیلوف و جوان جنگجو، توریسموند- در پی اثبات حقانیت‌شان راهی میشوند.
***
در بعضی از فصل‌ها، راوی که دختری صومعه‌نشین است وارد داستان میشود.
***
آخر داستان، یک جورهایی خیلی با عجله نوشته شده، انگار، تا به قسمت ِ پایانی برسد. شاید کالوینو از ایده‌ی خودش به هیجان آمده بوده و میخواسته سریع بنویسدش!
***
شوالیه‌ي ناموجود، قسمت سوم از مجموعه‌ی "نیاکان ِما" است.
قسمت‌های اول و دوم هم به ترتیب "بارون درخت‌نشین" و ویکونت ِ دونیم‌شده" هستند.
***
این بار که کتاب رو خوندم، باز هم به اندازه‌ی دفعه‌ی اول لذت بردم.
***
[۱۲ خرداد ۱۳۸۴، ۱۸:۳۰]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................