archive previous posts
|
|
May 31, 2005 مسخ
٭
........................................................................................نویسنده: فرانتس کافکا مترجم: صادق هدایت ناشر: نشر روزگار ۲۰۸ صفحه، ۱۳۵۰ تومان ترجمهی کتاب که واقعا ضعیفه. یه جاهایی اینطوری به نظر میرسه که تحتاللفظی ترجمه کرده، جوری که فارسی ِ عبارت، معنی نداره. *** داستان مسخ رو احتمالا همهتون میدونید چیه: قهرمان داستان، صبح که بیدار میشود تبدیل به یک حشرهی چندشآور (سوسک؟) شده. به خاطر همین دچار محدودیتهایی میشه. از جمله اینکه با توجه به اینکه حال ِ خانوادهاش از او به هم میخورد، مجبور است در اتاقش بماند. در پایان داستان هم خانواده، به نوعی به خودشان میقبولانند که این موجود، پسرشان نیست. هر چند که بعد از مرگش نمیتوانند ناراحتی [ ِ گذرایشان] را پنهان کنند. *** چهار داستان دیگر هم در کتاب هست: گراکوس شکارچی، مهمان مردگان، شمشیر، در کنیسهی ما. *** فضای داستانها کمابیش مشابه هم است: ناامیدی و بنبست و ... *** به پدیدهی بدن خیلی اهمیت میده به نظرم. *** سه داستان ِ مهمان مردگان و شمشیر و در کنیسهی ما، تفسیرهای کوتاهی هم در کتاب دارند. *** آخر کتاب، بخشی به نام "پیام کافکا" آمده که زندگی و عقاید او را بیان میکند. و در نهایت به این نتیجه میرسد که جان کلام کافکا در آثارش خوب متجلی نشده. *** به کیرکگور ( کیر کگارد) هم علاق داشته ظاهرا. *** من که آخر هم نفهمیدم چرا زیاد از داستانها خوشم نیومد. *** اسم صادق هدایت روی جلد، بزرگ و با رنگی جلبِ توجهکننده چاپ شده و اسم کافکا را باید کمی بگردید تا پیدا کنید! *** [۱۰ خرداد ۱۳۸۴، ۲۰:۰۵] Labels: فرانتس کافکا 8:44 PM |