archive previous posts
|
|
February 05, 2007 مردی با کبوتر
٭
........................................................................................نویسنده: رومن گاری (Gary, Romain) مترجم: لیلی گلستان ناشر: نشر آبی ۱۲۴ صفحه، ۵۵۰ تومان [چاپ دوم، بهار ۱۳۷۸] نمیدونم چرا این کتاب کمی اذیتم میکرد. احساس میکردم که نه داستان و نه نثر، پختگی ندارن. اون انسجامی رو هم نداشت که انتظار داشتم. یعنی بعضی جاها رسماً پَرش احساس میکردم. زیاد با ملایمت و بهتدریج به هم وصل نمیشدن... خلاصه اینکه بیشتر از اینکه فکر کنم این کتابْ برای رومن گاریه، احساس میکردم خالقش یه نویسندهی آماتوره... راستش حدس زدم که ممکنه این مسأله مربوط به ترجمه باشه. بههرحال این کتاب دفعهی اول سال ۱۳۶۳ چاپ شده؛ و شاید اونموقع، لیلی گلستان آنچنان حرفهای نبوده. کسانی که کتاب رو خوندهن، لطفاً نظرشون رو بگن در این مورد. *** غیر از اینها، قسمتهای اذیتکنندهای داره که دیگه مطمئناً به ترجمه ربطی ندارن. یکیش، انتقادها و نمادهای تابلوئه: موضوع اصلی کتاب، نقد فعالیتهای سازمان ملله. گاری میخواد بگه که این سازمان هیچکاری نمیکنه و همهی کارکنان ردهبالاش، فقط برای ظاهرسازی بعضی کارها رو انجام میدن و اعتقادی به بشردوستی ندارن؛ و در عوض، دونپایهترین کارکنانان که برای مشکلات دل میسوزونن و سرنوشت انسانها براشون مهمه. شخصیت اصلی کتاب، توی یه اتاق سازمان ملل مخفی شده و اعتصاب غذا کرده. تنها کسی هم که توی این اتاق همراهشه، یه کبوتره. (نماد صلح) و البته دوستانش که همهشون کارمندهای سطح پایین سازمانان، بهش سر میزنن. این کبوتر، از اتاق فرار میکنه و میره تمام سازمان رو به هم میریزه. "رئیس نگهبانها با حالی عصبی گفت: داشت چشم نمایندهی امریکا را در میآورد. به نمایندهی اتحاد جماهیر شوروی، آن هم در لحظهای که داشت از خواست صلح حکومت شوروی صحبت میکرد، حمله کرده." یهکم این نمادپردازیش در مورد کبوتر صلحی که همهی اعضای سازمان ملل ازش وحشت دارن، تازهکارانهست بهنظرم. کلاً خیلی "رو" پرداخته شده داستان. توی هر فصل که حتماً یه جملهی خیلی واضح در نقد فعالیتهای سازمان ملل میاره. مثلاً: "... سازمانی که گاهی مجبور بود برای طرفداری از صلح اسلحه به دست بگیرد." *** در مجموع میتونم بگم که بیشازحد معمولی بود. انتظاری که من از رومن گاری دارم، الآن دیگه چیزیه در حد تربیت اروپایی یا خداحافظ گاری کوپر. شاید اگه این رو یه نویسندهی دیگه نوشته بود، بیشتر خوشم میومد از کتاب. کلاً هم توصیهش نمیکنم. *** همونطور که میبینید، سایت بلاگر مجبورم کرد که سیستم هر دو تا وبلاگ رو جدید کنم. مفیدترین ویژگی سیستم جدید، اینه که میشه برای هر نوشته برچسب گذاشت و این برای کتابها خیلی خوبه. تا الآن برای تمام نویسندهها برچسب گذاشتم. در مورد مترجمهای معروف هم همینطور. خواستم ازتون بپرسم که برچسبگذاشتن برای ناشرها رو چقدر ضروری میدونید؟ خوبه که همچین برچسبی هم بذارم؟ دیگه چه برچسبهایی به ذهنتون میرسه؟ مرسی. *** + خداحافظ گاری کوپر + زندگی در پیش رو + میعاد در سپیدهدم + بادبادکها + تربیت اروپایی + شبح سرگردان (رقص چنگیز کوهن) *** [۱۶ بهمن ۱۳۸۵، ۰۰:۱۵] Labels: رومن گاری, لیلی گلستان 12:45 AM |