![]() |
||
archive previous posts
|
November 28, 2005 کافهی زیر دریا
٭
........................................................................................نویسنده: استفانو بننی (Benni, Stefano) مترجم: رضا قیصریه ناشر: کتاب خورشید ۳۶۸ صفحه، ۲۵۰۰ تومان اول کتاب، مردی میرود زیر دریا و آنجا یک کافه میبیند! در کافه، هر کس داستانی تعریف میکند... بقیهی کتاب، داستانهایی است که تعریف میشود. *** آخر هم نوبت میرسد به مهمان تازهوارد که داستانش را تعریف کند... و خب معلوم است که چه داستانی را تعریف میکند... *** در کل ۲۱ داستان تعریف میشود... کوتاه و بلند. از ۴ سطری گرفته تا شصتصفحهای. *** بننی نویسندهی قدرتمندیه. داستانهای مختلف... عامهپسند و ... همهجور داستانی رو تونسته بنویسه. *** اولاش زیاد از کتاب خوشم نیومده بود... ولی عالیه؛ یعنی عالی که نه... ولی خب خیلی خوبه. *** من هی دیدم اسم "رضا قیصریه" برام آشناست... بعد یادم افتاد که این همون مترجم "مافیاییها"ی "لئوناردو شاشا" ست؛ که توی سینما پارادیزو اشارههایی بهش کرده بودم. *** چرا مترجمهای زبان ایتالیایی معمولا سنشون زیاده؟ *** [۷ آذر ۱۳۸۴، ۲۰:۴۰] Labels: استفانو بننی, رضا قیصریه 8:54 PM November 25, 2005 تکنیک برشت
٭
........................................................................................نویسنده: شیرین تعاونی ناشر: مؤسسهی انتشارات امیر کبیر ۱۳۹ صفحه، ۱۷۵ ریال! برتولت برشت: نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر. *** کتاب، روشهای کارگردانی (عملی و نظری) برشت را به طور نسبتا خلاصه توضیح میدهد. *** چکیدهی چکیدهی مباحث نظری برشت، ایجاد فاصله بین تئاتر و تماشاگر است. یعنی با فاصلهگذاری، تماشاگر میتواند به محتوای حرف پی ببرد، موقعیتها و نقشها را عوض کند و... *** ویژگیهای تئاتر برشت: ۱- برداشت علمی/انتقادی ۲- تدبیرگرایی و تقدیرستیزی ۳- جمعگرایی و فردستیزی *** هدف برشت، هشیارنگهداشتن تماشاگر، حین تماشای نمایش است. برای این منظور، در همهی اجزای تئاتر تغییراتی را اعمال میکند؛ از نحوهی تمرین بازیگران گرفته تا نورپردازی و موسیقی. *** بازیگر تئاتر برشت، حکم گزارشگر را دارد، همانطور که تماشاگر نباید با شخصیت همذاتپنداری کرده و در نمایش گم شود، بازیگر هم باید فاصلهاش را با نقش حفظ کند. بازیگر، حکم روایتگر را دارد؛ او حتی باید طوری بازی کند که شخصیت واقعیش هم از ورای نقش، پیدا باشد. برای همین منظور، برشت تمرینهای خاصی را به بازیگرها میدهد. آنها در تمرینها باید نقششان را با ضمیر سومشخص توضیح دهند، یا متن را با صدای بلند و بدون تغییر لحن بخوانند. در بازیشان، علاوه بر اینکه نشان میدهند در این صحنه چه اتفاقی افتاده، باید نشان دهند که چه چیزهایی رخ نداده و چه چیزهایی میتوانسته به جای موقعیت فرضی پیش بیاید؛ تماشاگر باید همهجانبه به موضوع بنگرد. *** [۴ آذر ۱۳۸۴، ۱۵:۲۰] Labels: شیرین تعاونی 3:41 PM November 24, 2005 شرق بهشت
٭
........................................................................................فیلمنامهنویس: پل آزبرن (Osborn, Paul) مترجم: بهرام ریپور ناشر: نشر نی ۱۴۴ صفحه، ۱۲۰۰ تومان [اولین فیلمنامه از مجموعهی ۱۰۰ سال سینما، ۱۰۰ فیلمنامه] کارگردان: الیا کازان فیلمنامه: پل آزبرن، بر اساس نوولی از جان استاینبک بازیگران: جولی هریس (آبرا)، جیمز دین (کال)، ریموند میسی (آدام)، ریچارد داوالوس (آرون)، برل آیوز (کلانتر)، جو وان فلیت (کیت) محصول ۱۹۵۵ کمپانی برادران وارنر، رنگی، ۱۱۵ دقیقه *** شرق بهشت، ماجرای پسریه که میخواد محبت پدرش رو جلب کنه. یعنی اون چیزی که من فهمیدم این بود! *** سکانسهای فیلم معمولا خیلی طولانی و پر از دیالوگ اَن. *** احساس کردم خیلی فیلم آرومیه... نقطهی اوج و اینها زیاد توش نمود ندارن... البته موضوعش هم طوری نیست که بخواد همچین چیزهایی رو توش بگنجونه. موضوعش روابط انسانیه. *** [۳ آذر ۱۳۸۴، ۱۲:۳۰] Labels: ۱۰۰ سال سینما... ۱۰۰ فیلمنامه, پل آزبرن 12:43 PM November 22, 2005 سینما پارادیزو
٭
........................................................................................فیلمنامهنویس: جوزپه تورناتوره (Tornatorne, Giuseppe) مترجم: هوشنگ گلمکانی ناشر: نشر نی ۱۸۳ صفحه، ۱۰۰۰ تومان [۷اُمین فیلمنامه از مجموعهی ۱۰۰ سال سینما، ۱۰۰ فیلمنامه] به گفتهی مترجم، فیلم و فیلمنامه، با هم فرقهای کوچیکی دارن که البته همهی اینها توی کتاب توضیح داده شده. *** فیلمنامهی سینما پارادیزو، با فیلمنامههای قبلی که خونده بودم خیلی فرق داشت. یعنی خیلی ادبیتر از اونها بود. خیلی از سکانسها، فقط به توصیف دقیق صحنه اختصاص دارن. حالت نگاهِ شخصیتها و... همهی چیزهایی که توی یک داستان میبینیم. *** تقریبا اولین فیلمنامهای بود که خیلی ازش خوشم اومد!!! شاید هم به این خاطر باشه که تا حدود خیلی زیادی به داستان شباهت داشت. *** در قسمت "تورناتوره به زبان خودش"، میخونیم که فیلم اول با واکنش بد مخاطبها و منتقدها روبرو شده. ولی بعد به جشنوارهی کن راه پیدا میکنه و ... *** یکی از قسمتهای جالب کتاب، خوندنِ نوشتهی "لئوناردو شاشا"ی معروف راجع به همین فیلمه! *** [۱ آذر ۱۳۸۴، ۱۸:۵۰] Labels: ۱۰۰ سال سینما... ۱۰۰ فیلمنامه, جوزپه تورناتوره 6:16 PM November 18, 2005 عاشقیت در پاورقی
٭
........................................................................................نویسنده: مهسا محبعلی ناشر: نشر چشمه ۸۶ صفحه، ۷۰۰ تومان ظاهرا این کتاب نامزد چند تا از جوایز ادبی امسال بوده. تعریفش رو هم که اینور و اونور حتما شنیدین. ولی ما که همچین چیزی توی این کتاب ندیدیم! *** یعنی خیلی معمولیتر از اون چیزی بود که فکر میکردم. تنها داستانِ بهدردبخورش همون "عاشقیت در پاورقی"یه که اینجا میتونید بخونید. البته اون داستانِ "خفاشه" هم خیلی خوب بود! *** این یادداشت هم همه چیز رو راجع به کتاب توضیح داده. *** آقا اگه این یکی از مجموعههای داستانی موفق توی ایران باشه، اونوقت این که خیلی بد میشه که! یعنی وضع خیلی خرابه که! *** همین دیگه! انصافا حرفی نمیمونه! جز اینکه شهرزاد، به چند تا از کتاباش چوب حراج زده. من هم دقیقا همین کارو میکنم!!! یعنی فکر کنید که اون لیست در اینجا هم با همون شرایط به فروش میرسه!!! اگه خواستید که میدونم نمیخواین، ایمیلی... چیزی... به هر حال! *** [۲۷ آبان ۱۳۸۴، ۱۸:۱۰] Labels: مهسا محبعلی 6:09 PM November 17, 2005 هیولا
٭
........................................................................................نویسنده: پل استر (Auster, Paul) مترجم: خجسته کیهان ناشر: نشر افق ۳۳۶ صفحه، ۳۲۰۰ تومان توی همون جملهی اول کتاب، یه نفر خودش رو منفجر میکنه «شش روز پیش در کنار یکی از جادههای شمال ویسکونزین مردی خود را منفجر کرد.» و بعد راوی داستان که فکر میکنه مرد منفجرشده دوستِ خودشه، شروع میکنه به تعریفکردنِ قصه... *** نکتهای که توی هیولا خیلی به چشم میاد تصادفه؛ یعنی داستان بر پایهی تصادف و حادثه شکل گرفته. توی داستانهای مدرن یا کلاسیک، تصادف، تصادفه. یعنی یه چیز خارقالعاده که بیشتر وقتها نقطهی عطف داستانه یا یه تأثیری چیزی میذاره. ولی اینجا، و توی بعضی داستانهای پستمدرن، تصادف قاعده است و هیچ چیز عجیبی توش وجود نداره و خلاصه روال عادی، تصادفه. زاویهی دید داستانش هم جالبه؛ وسطای داستان یهو متوجه میشیم که دانای کل شده. *** «گرچه چکیدهی زندگی انسان را میتوان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزئیات همواره لطفی دیگر دارد.» این هم همون جملهایه که اول خنده در تاریکی میخونیم. اینجا هم راوی سعی در نقل جزئیات داره... و اصلاً هم حس نمیکنیم که داره زیادهگویی میکنه. *** بعضی داستانها هستن که آدم فقط میتونه بگه خوب بودن، خیلی خوب بودن یا در همین حدودا. این هم از هموناست. اصلا از اونایی که توی ذهن آدم ماندگار میشن نیست، ولی به هر حال خیلی خوبه. *** ویراستار کتاب، همین خوابگرد خودمونه. ویرایش کتاب هم خوبه و متن تا حدود زیادی یکدسته. ولی خیلی جاها هنوز نیاز به ویرایش دارن، مثلاً: «مسأله این نبود که کدام طرف برایم مطلوبتر بود (اگر چه آن هم مؤثر بود)، بلکه اطمینان داشتم فنی و بن هر دو به من راست گفته بودند.» توی جملههای ترکیبی، فعلی که اول جمله میاد زمان جمله رو مشخص میکنه و دیگه لازم نیست فعلهای بعدی به اون زمان بیان. مخصوصاً توی این جمله هم تکرار فعل «بود» خیلی توی چشم میزنه. برای همین اگه قرار باشه جمله بازنویسی بشه، میتونه اینجوری باشه: «مسأله این نبود که کدام طرف برایم مطلوبتر است (گر چه آن هم مؤثر بود)، بلکه اطمینان داشتم فنی و بن هر دو به من راست گفتهاند.» از این جور جملههای ترکیبی خیلی توی کتاب استفاده شده. «پی بردم که خودم را در معرض سقوط قرار داده بودم...» [صفحهی ۱۷۶، سطر ۸] که میشه: «پی بردم که خودم را در معرض سقوط قرار دادهام...» یا: «فهمیدم که مایل نبودم به زندگی ادامه دهم.» [همان صفحه، سطر ۱۰] «فهمیدم که مایل نیستم به زندگی ادامه دهم.» البته همهی هم مربوط به این جور جملهها نیست. توی صفحهی ۱۶۰، سطر سوم از پایین، نوشته شده «چندین بار از مغزش آزمایش کردند». فکر میکنم ما همچین جملهای رو توی فارسی به صورت «چندین بار مغزش را آزمایش کردند» یا «از مغزش آزمایش گرفتند» به کار میبریم. صفحهی ۲۱۳ هم یه جمله داره که خودم شک دارم چهجوری استفاده میکنیم. نوشته: «اوقاتش تلخ و عضلاتش دردناک بود.» فکر میکنم دردناک، بیشتر به چیزی میگن که باعثِ درد بشه. مثلاً «ضربهی دردناک». و این جمله بهتره اینجوری نوشته بشه: «اوقاتش تلخ بود و عضلاتش درد میکردند.» البته گفتم که... شک دارم. صفحهی ۱۴۸، ابتدای بند دوم اومده: «اما مسأله فقط ارضاع جنسی نبود.» در مورد بحث شیرین افعال تکراری هم یه نمونهی جالب گیر آوردم: صفحهی ۴۲، بند دوم: «این که پدر و مادرش در چه تاریخی و در کجا آشنا شده بودند، اوایل زندگی چگونه بودند و خانوادههاشان چگونه با ازدواج آن دو که از نظر دین و تبار ناهمگون بودند، کنار آمده بودند و در چه زمانی به کانتیکت آمده بودند، از جمله چیزهایی است که از دانستههای من فراتر میرود.» *** [۲۶ آبان ۱۳۸۴، ۲۳:۴۵] Labels: پل استر, خجسته کیهان 8:10 PM November 12, 2005 اندوه عیسی
٭
........................................................................................نویسنده: ولفگانگ برشرت (Borchert, Wolfgang) مترجم: سیامک گلشیری ناشر: انتشارات نقش خورشید ۱۸۴ صفحه، ۹۵۰ تومان برشرت، به عبارتیِ اِندِ "داستانِ مینیمالیستی"یه. و این داستان مینیمالیستی، داستانِ کوتاهِ کوتاه که میگن نیست! و این مطالب رو هم حاجآقا جواد جزینی گفته. من از همون موقع، دنبالِ داستانهای برشرت گشتم تا همین چند وقت پیش –یعنی یک هفته پیش- که خیلی شانسی این کتاب رو پیدا کردم! و این کتاب، در دستهی کتابهاییه که نمیتونید پیدا کنید: اولا که چاپ دومش مال سال هشتاده، بعدش هم اینکه ناشرش، اصفهانیه. حالا اینکه من چجوری این کتاب رو توی یه کتابفروشی پر-رفتوآمد تهرانی پیدا کردم، خودش جای بحث داره! *** برشرت، سال ۱۹۲۱، توی هامبورگ آلمان به دنیا میاد. بعد هم جنگ شروع میشه و اونم مجبور میشه بره. اما نگرشش به جنگ، منفی بوده و این عقایدش رو توی نامههایی که به این و اون مینوشته، منعکس میکرده. بالاخره این نامهها لو میره و وقتی که توی جبههی روسیه داشته میجنگیده، میان و دستگیرش میکنن. بعد هم به اعدام محکوم میشه. ولی به خاطر جوانبودن، به حبس ابد تخفیف پیدا میکنه و بعد از ۶ ماه، از زندان هم آزاد میشه [خدا شانس بده!] بعد از جنگ هم مریضیش شدت میگیره و مخلص کلوم این که میمیره، اونم توی جوونی و اینا. *** همونطور که دیدین، زندگی برشرت، علیرغم سرشتش، با جنگ پیوند خورده بوده. برای همینه که تم اصلی همهی داستانهاش، همین جنگه. چه پیشدرآمدهاش، چه تبعاتش و چه خودش. *** این کتاب هم مجموعهی ۱۷ تا داستان مینیماله، به اضافهی یک نمایشنامه. از بین داستانها هم فقط داستانِ "نان" رو قبلا خونده بودم. اونم توی ماهنامهی فقیدِ "کارنامه"! *** جواد جزینی یکی از داستانهای برشرت رو برامون خوند که خیلی قشنگ بود، ولی توی اینا ندیدمش... حیف! *** خلاصه اینکه اگه کتاب رو گیر آوردین، از دستش ندین. داستانهاش بینظیرن. *** همیشه آخرین کتابی که میخونم، آخرین کتابیه که خریدمش! برای همین خیلی از کتابهام هیچوقت خونده نخواهند شد!!! و این نکته، یادآوری میکنه که هر بار، باید فقط یه کتاب بخرم که اونم نمیشه... نمیدونم چیکار کنم! *** [۲۱ آبان ۱۳۸۴، ۱۹:۱۰] Labels: ولفگانگ برشرت 7:24 PM November 11, 2005 خوشیها و روزها
٭
........................................................................................نویسنده: مارسل پروست (Proust, Marcel) مترجم: مهدی سحابی ناشر: نشر مرکز ۲۳۷ صفحه، ۵۸۰ تومان [چاپ اول:۱۳۷۴] "خوشیها و روزها، اولین کتاب پروست است و در بیست و پنج سالگی او منتشر شد، اما این مانع از آن نبود که یکی از منتقدان، او را، به خاطر همین یک کتاب، از کلاسیکهای زبان فرانسه بداند." *** خوشیها و روزها، نه رمان است و نه مجموعهی داستان کوتاه و نه یک داستان بلند و نه... در واقع هیچ چیز خاصی نیست. *** از چند بخش تشکیل شده و هر بخش هم باز از چند قسمت. و بعضی از قسمتها هم چند تکه هستند. *** در این قسمتها، محافل اشرافی را توصیف میکند، آدمها را، فضاها را و... *** خیلی از شخصیتها و محافل، همانهایی هستند که در بعضی جاهای "در جستجوی زمان از دست رفته" میبینیم. یعنی هستهی خیلی از بخشهای "در جستجو..." را باید در این کتاب جستجو کرد. البته نه به آن تفصیلی که در "در جستجو..." هست. *** این کتاب هیچجا پیدا نمیشه. بیخودی به خودتون زحمت ندید... *** متنهایی که پروست مینویسه، بیشتر یه جور "دائرةالمعارفِ احساسات"ن. خیلی وقتها میشه رفت سراغشون و از هر صفحه بازشون کرد و شروع... *** پیشنهاد من هم برای خوندنِ پروست، اینه که اول "مارسل پروست" ِ همینگز رو بخونید، بعد "خوشیها و روزها" و بعدش هم سریِ "در جستجوی زمان از دست رفته". *** + مارسل پروست + طرف خانهی سوان + در سایهی دوشیزگان شکوفا *** [۲۰ آبان ۱۱۳۸۴، ۱۰:۳۰] Labels: مارسل پروست, مهدی سحابی 10:41 AM November 02, 2005 میعاد در سپیدهدم
٭
........................................................................................نویسنده: رومن گاری (Gary, Romain) مترجم: مهدی غبرایی ناشر: کتابسرای تندیس ۴۷۱ صفحه، ۲۵۰۰ تومان زندگینامهی خودنوشتِ رومن گاری *** از کودکی شروع میکنه و ماجراهای زندگیش رو به صورت داستانهای کوتاه میاره. یعنی هر فصل کتاب رو میشه به داستان کوتاهِ مستقل محسوب کرد؛ هر چند که فصلها به هم مرتبطن. *** لحن کتاب و اتفاقاتی که توی زندگیش پیش اومده، اصلا به اون رومن گاریای که توی ذهنم داشتم شباهتی نداشت! یعنی اون رومن گاری "خداحافظ گاری کوپر" یا "زندگی در پیش رو" نبود. *** از ترجمههای غبرایی، قبل از این ساعتها رو خونده بودم و بدجوری از ترجمهش بدم اومده بود! ولی این ترجمهش انصافا عالی بود. *** غیر از جالب بودن نثر و ماجراها، خیلی از خودِ رومن گاری خوشم اومد با خوندن این کتابش. *** جملههای آخرِ کتابهای قبلی رومن گاری رو یادمه!!! این رو هم بعیده فراموش کنم: "آری، من بسیار زیستهام." *** نکتهی زندگیش هم مادرشه، یعنی خودش و مادرش در هم خلاصه میشدن. آخرش هم میفهمیم مادرش یه کار عجیب کرده بوده... خیلی عالی بود. *** معمولا کتابهایی یادم میمونن که آخرشون تکونم داده باشه. این هم یادم میمونه. *** کسی "تربیت اروپایی"ِ رومن گاری رو داره؟ *** + خداحافظ گاری کوپر + زندگی در پیش رو *** [۱۱ آبان ۱۳۸۴، ۱۴:۴۰] Labels: رومن گاری, مهدی غبرایی 3:24 PM |