archive previous posts
|
|
November 17, 2005 هیولا
٭
........................................................................................نویسنده: پل استر (Auster, Paul) مترجم: خجسته کیهان ناشر: نشر افق ۳۳۶ صفحه، ۳۲۰۰ تومان توی همون جملهی اول کتاب، یه نفر خودش رو منفجر میکنه «شش روز پیش در کنار یکی از جادههای شمال ویسکونزین مردی خود را منفجر کرد.» و بعد راوی داستان که فکر میکنه مرد منفجرشده دوستِ خودشه، شروع میکنه به تعریفکردنِ قصه... *** نکتهای که توی هیولا خیلی به چشم میاد تصادفه؛ یعنی داستان بر پایهی تصادف و حادثه شکل گرفته. توی داستانهای مدرن یا کلاسیک، تصادف، تصادفه. یعنی یه چیز خارقالعاده که بیشتر وقتها نقطهی عطف داستانه یا یه تأثیری چیزی میذاره. ولی اینجا، و توی بعضی داستانهای پستمدرن، تصادف قاعده است و هیچ چیز عجیبی توش وجود نداره و خلاصه روال عادی، تصادفه. زاویهی دید داستانش هم جالبه؛ وسطای داستان یهو متوجه میشیم که دانای کل شده. *** «گرچه چکیدهی زندگی انسان را میتوان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزئیات همواره لطفی دیگر دارد.» این هم همون جملهایه که اول خنده در تاریکی میخونیم. اینجا هم راوی سعی در نقل جزئیات داره... و اصلاً هم حس نمیکنیم که داره زیادهگویی میکنه. *** بعضی داستانها هستن که آدم فقط میتونه بگه خوب بودن، خیلی خوب بودن یا در همین حدودا. این هم از هموناست. اصلا از اونایی که توی ذهن آدم ماندگار میشن نیست، ولی به هر حال خیلی خوبه. *** ویراستار کتاب، همین خوابگرد خودمونه. ویرایش کتاب هم خوبه و متن تا حدود زیادی یکدسته. ولی خیلی جاها هنوز نیاز به ویرایش دارن، مثلاً: «مسأله این نبود که کدام طرف برایم مطلوبتر بود (اگر چه آن هم مؤثر بود)، بلکه اطمینان داشتم فنی و بن هر دو به من راست گفته بودند.» توی جملههای ترکیبی، فعلی که اول جمله میاد زمان جمله رو مشخص میکنه و دیگه لازم نیست فعلهای بعدی به اون زمان بیان. مخصوصاً توی این جمله هم تکرار فعل «بود» خیلی توی چشم میزنه. برای همین اگه قرار باشه جمله بازنویسی بشه، میتونه اینجوری باشه: «مسأله این نبود که کدام طرف برایم مطلوبتر است (گر چه آن هم مؤثر بود)، بلکه اطمینان داشتم فنی و بن هر دو به من راست گفتهاند.» از این جور جملههای ترکیبی خیلی توی کتاب استفاده شده. «پی بردم که خودم را در معرض سقوط قرار داده بودم...» [صفحهی ۱۷۶، سطر ۸] که میشه: «پی بردم که خودم را در معرض سقوط قرار دادهام...» یا: «فهمیدم که مایل نبودم به زندگی ادامه دهم.» [همان صفحه، سطر ۱۰] «فهمیدم که مایل نیستم به زندگی ادامه دهم.» البته همهی هم مربوط به این جور جملهها نیست. توی صفحهی ۱۶۰، سطر سوم از پایین، نوشته شده «چندین بار از مغزش آزمایش کردند». فکر میکنم ما همچین جملهای رو توی فارسی به صورت «چندین بار مغزش را آزمایش کردند» یا «از مغزش آزمایش گرفتند» به کار میبریم. صفحهی ۲۱۳ هم یه جمله داره که خودم شک دارم چهجوری استفاده میکنیم. نوشته: «اوقاتش تلخ و عضلاتش دردناک بود.» فکر میکنم دردناک، بیشتر به چیزی میگن که باعثِ درد بشه. مثلاً «ضربهی دردناک». و این جمله بهتره اینجوری نوشته بشه: «اوقاتش تلخ بود و عضلاتش درد میکردند.» البته گفتم که... شک دارم. صفحهی ۱۴۸، ابتدای بند دوم اومده: «اما مسأله فقط ارضاع جنسی نبود.» در مورد بحث شیرین افعال تکراری هم یه نمونهی جالب گیر آوردم: صفحهی ۴۲، بند دوم: «این که پدر و مادرش در چه تاریخی و در کجا آشنا شده بودند، اوایل زندگی چگونه بودند و خانوادههاشان چگونه با ازدواج آن دو که از نظر دین و تبار ناهمگون بودند، کنار آمده بودند و در چه زمانی به کانتیکت آمده بودند، از جمله چیزهایی است که از دانستههای من فراتر میرود.» *** [۲۶ آبان ۱۳۸۴، ۲۳:۴۵] Labels: پل استر, خجسته کیهان 8:10 PM |