March 27, 2007


سور بز
 
٭
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا (Vargas Llosa, Mario)
مترجم: عبدالله کوثری
ناشر: نشر علم
۶۲۳ صفحه، ۴۵۰۰ تومان
[چاپ اول، ۱۳۸۱]

بعد از مدت‌ها بی‌دقتی و حواس‌پرتی، یک کتاب رو با دقت تمام خوندم؛ و فهمیدم که خوندن این کتاب‌ها سخت نیست. فقط دقت می‌خواد. دیگه حوصله نداشتم که یک کتاب خوب دیگه رو هم با تندخوندن و گیج‌بازی از دست بدم. و خیلی خوشحالم از این موضوع.
***
سور بز در مورد دوران دیکتاتور بزرگ دومینیکن، تروخیو ست؛ و از سه قسمت تشکیل شده:
۱- اورانیای ۴۹ساله که بعد از ۳۵ سال، به دومینیکن برگشته تا پدر پیرش رو ببینه. یعنی آگوستین کابرال، که جزو مقامات دوران تروخیو بوده.
۲- وقایع چند روز آخر تروخیو، با زوم روی خود او.
۳- ماجراهای مربوط به ترور تروخیو.
این سه بخش، همین‌طوری پشت سر هم ردیف می‌شن. یعنی مثلاً فصل‌های ۱ و ۴ و ۷ و ۱۰ و... دنباله‌ی هم هستن، همین‌طور ۲ و ۵ و ۸ و ۱۱ و... اما نکته اینه که این ترتیب، از یه‌جایی به‌هم می‌ریزه: وقتی که داستان ردیف ۲ و ۳، به هم می‌رسن. از اینجا به بعد کلاً عوض می‌شه همه‌چیز.
***
من اصلاً نمی‌دونم چی بگم در مورد این کتاب. باورم نمی‌شه که سور بز رو یه انسان نوشته باشه. یوسا روی همه‌چیز تسلط وحشتناکی داره. روایت داستان که کاملاً مثل موم توی دستشه. خیلی جاها، روایتش درست مثل این فیلم‌های جدید می‌شه. یعنی یه واقعه رو تعریف می‌کنه، بعد می‌بینیم توی فصل بعد، همون قضیه رو از دید یکی دیگه نشون می‌ده.
نکته‌ی بسیار مهم دیگه، نقش راوی داستانه، مخصوصاً فصل‌های مربوط به اورانیا. راوی دانای کل، خیلی جاها اورانیا رو خطاب قرار می‌ده، خیلی جاها وسط تعریف یه‌چیزی، مثلاً حرف‌های توی ذهن مخاطب اورانیا رو می‌زنه و اینطوریا. در واقع می‌شه یه شخصیت حسابش کرد با امکانات خیلی زیاد و البته زبان بی‌نقص.

"لوسیندیتا من از همان اول یک کَمَکی خل و چل بودم. ضمناً درست است که براتان نامه نمی‌دادم، اما به فکر همه‌تان بودم، به خصوص تو."
دروغ. دلت برای هیچ‌کس تنگ نشده بود، حتی برای لوسیندا دختر عمه‌ات، همکلاسی‌ات، محرم رازت، و شریک شیطنت‌هایت. در آن ماه‌های اول در آدریان پرت‌افتاده دلت می‌خواست او را فراموش کنی، همین‌طور مانولیتا را و عمه آدلینا را و پدرت را و این شهر و مملکت را. آن ماه‌های اول در آن خوابگاه دانشگاهی زیبا با باغچه‌های بگونیا و لاله و ماگنولیا، با حاشیه‌ای از بوته‌های رز، و درختان بلند کاج که عطر صمغ‌شان در اتاقتان نفوذ می‌کرد، اتاق تو و چهار نفر دیگر، از جمله آلینا دختر سیاه‌پوست اهل جورجیا که اولین دوست تو در آن دنیا بود، دنیایی کاملاً متفاوت با دنیایی که چهارده‌سال از عمرت را در آن گذرانده بودی. آیا راهبه‌های دومینیکنی در آدریان خبر داشتند چرا این‌جور "مثل فراری‌ها" از مملکتت خارج شده‌ای؟ لابد خبر داشتند.
***
تقدیم‌نامه‌های یوسا رو هم دوست دارم. ساده و قشنگن: "برای لوئوردس و خوسه اسرائیل کوئلو و دیگر دوستان اهل دومینیکن؛ م.ب.ی"
در کل هر کاری این آدم می‌کنه بی‌نظیره. به جرأت می‌شه گفت که اقلاً توی نویسنده‌های زنده‌ی دنیا، کسی روی دست یوسا نیست. بعضی جاهای این کتاب، رسماً خون رو توی بدن آدم منجمد می‌کنه... آدم موقع خوندنش خشک می‌شه...
***
حالا که این همه گفتم، نمک‌نشناسیه که از کار عبدالله کوثری چیزی نگم. ترجمه‌ی کتاب بی‌نظیر و هوشمندانه‌ست. به این خاطر هوشمندانه، که صحنه‌های تجاوز رو توی کتاب، با چنان کلمه‌ها و جمله‌های ظریفی ترجمه کرده که مطمئنم کسی که کتاب رو برای ممیزی می‌خونده، اصلاً متوجه چیزی نشده. چون که این قسمت‌های کتاب معمولاً خیلی توی داستان تعیین‌کننده‌ن، حیف بود که ناقص می‌شدن. به هر حال سور بز قطعاً جزو بهترین، تکان‌دهنده‌ترین، وحشتناک‌ترین و پرستیدنی‌ترین رمان‌هایی بوده که تا حالا خونده‌م.
***
+ سال‌های سگی
+ چرا ادبیات؟
+ مرگ در آند
+ گفتگو در کاتدرال
+ دوشیزه‌خانم تاکنا
+ موج‌آفرینی
+ مردی که حرف می‌زند
+ واقعیت نویسنده
***
[۷ فروردین ۱۳۸۶، ۱:۴۵]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................