archive previous posts
|
|
April 18, 2010 پوستانداختن
٭
........................................................................................نویسنده: کارلوس فوئنتس (Fuentes, Carlos) مترجم: عبدالله کوثری ناشر: نشر آگاه ۶۳۲ صفحه، ۳۷۰۰ تومان [چاپ اول، ۱۳۸۰] حتماً باید این کتاب رو چند سال دیگه هم بخونم. از اون کتابهاییه که دنیاشون خیلی بزرگه و به درد کافهمافه و صحبتهای اونطوری نمیخوره. سه تا فصل داره: ضیافت ناممکن، در جسم و جان، سردابههای ما را دیدار کن. فصل اول و دوم به صورت متمرکز روی شخصیتهای اصلی میگذره. یه زن و شوهر (الیزابت و خاویر) با یه زوج (ایزابل و فرانتس) رفتهن سفر و وسط راه ماشینشون خراب میشه. اینا میرن هتل و جای زوجها عوض میشه و نصفشب بلند میشن میرن توی یه معبد. اونجا یهجورایی به گذشته برمیگردن و مرور میکنن که چهجوری به وضعیت فعلیشون رسیدهن. از نظر روایت نسبتاً پیچیده است، اما این تنها چیزی نیست که خوندن کتاب رو سخت کرده. چون توالی ماجراها بیشتر از اینکه منطقی باشه، ذهنیه و حتی بعضی جاها میشه تناقضگویی پیدا کرد. ولی فصل سوم کلاً فضاش فرق داره [«راوی، سیپهتوتک، خدای پوستانداز ما، پوست میاندازد»] و یه جورایی حالت نتیجهگیری پیدا میکنه. خیلی از شخصیتهای فرعی فصلهای قبل اینجا دوباره ظاهر میشن و حکم قاضی رو پیدا میکنن. پوستانداختن پر از اشارههای روانشناختی و اسطورهای و این جور فضاهاست و خوندن متعالیش خیلی مطالعهی قبلی لازم داره. یه سری از این حرفهای فلانی و فلانی در واقع یک نفرن و اینها هم توش هست، که بیراه هم نیست. خود فوئنتس هم در مورد پوستانداختن گفته «در پوستانداختن نیت راوی این است که دو، سه، چهار، پنج نمونهی نامحدود از داستان بیافریند، و این را ثابت کند که این رمانی است دربارهی رمان دربارهی رمان دربارهی رمان...». به نظر من درک این کتاب به صورت کامل ناممکنه و متأسفانه یه جوری هم هست که دست برای چرتگفتن در موردش بازه. آخر کتاب یه مقاله در مورد پوستانداختن هست که موقع خوندنش گفتم کاش میشد یه جوری بدون لطمهخوردن به خود کتاب، قبل از شروع داستان خونده بشه. اگر هم دنبال اون جملهای هستید که بگم چهجوریا بود، میگم یکی از بزرگترین رمانهاییه که خوندهم. *** + سر هیدرا + آئورا *** [۲۹ فروردین ۱۳۸۹، ۲۱:۲۰] Labels: عبدالله کوثری, کارلوس فوئنتس 9:32 PM |