archive previous posts
|
|
March 19, 2008 یادداشتهای شخصی یک سرباز
٭
........................................................................................نویسنده: جروم دیوید سالینجر (Salinger, Jerome David) مترجم: علی شیعهعلی ناشر: سبزان ۱۴۴ صفحه، ۲۰۰۰ تومان [چاپ اول، ۱۳۸۶] لزومی نداره که صرفاً به خاطر اسم سلینجری که روی داستانها هست، بهبه و چهچه بگیم و از تواناییهای استاد شگفتزده بشیم. واقعیت اینه که داستانهای این مجموعه چندان جالب نیستن و خیلی طبیعیه که سلینجر هم نخواد اونها خونده بشن. غیر از «آخرین روز از آخرین مرخصی»، زیاد از داستانها خوشم نیومد. انقدری که حتی ده دقیقه بعد از خوندن داستان هم چیزی ازش یادم نمیموند. البته این رو هم باید گفت که انگار سلینجر داره با این داستانها کمکم سبک خودش رو پیدا میکنه. اما مسلماً اون پختگیای رو که توی «دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم» میبینیم، نباید اینجا سراغ گرفت. اسم سلینجر انقدر وسوسهکنندهست که به هر حال این کتاب رو خواهید خوند. اما اگه نخونید اصلاً ضرر نمیکنید. *** «متی. تو یه دختر کوچولویی. اما هیچکس یه دختر کوچولو یا پسر کوچولو باقی نمیمونه. یهدفعه دخترای کوچولو رژ لب میزنن، یهدفعه پسرای کوچیک صورتشونو تیغ میزنن و سیگار میکشن. برای همین، بچهبودن خیلی کوتاهه. امروز تو ده سالته، برای دیدنم توی برف میدوی. آمادهای، کاملاً آمادهای که با من تا پایین خیابون اسپرینگ سورتمهسواری کنی. فردا تو بیستسالهای و با چند نفر توی اتاق نشیمن نشستی و منتظری که ببرنت بیرون. یه دفعه مجبور میشی به باربر انعام بدی، به خاطر لباسای گرون نگران میشی، دخترا رو موقع ناهار میبینی، با خودت فکر میکنی چرا نمیتونی یه نفرو که دقیقاً مال خودته ببینی. همهی اینا اتفاق میافته. اما نظر من، متی – اگه نظری داشته باشم، متی – اینه که: یه جورایی سعی کن به بهترین شکلی که میتونی زندگی کنی. چیزی به مردم بگو که فکر کنن بهترین حرف دنیاس. اگه توی کالج با یه دختر احمق هماتاق شدی، سعی کن کاری بکنی که حماقتش کم بشه. اگه بیرون یه سالن تئاتر وایستادی و یه پیردختر اومد تا بهت آدامس بفروشه، اگه چیزی همراهته بهش بده. این راهشه، عزیزم. میتونم خیلی چیزا بهت بگم، مت، اما مطمئن نیستم که درست میگم یا نه.تو یه دختر کوچولویی، اما درکم میکنی. وقتی بزرگ شدی خیلی باهوش میشی. اما اگه نتونستی باهوش و یه دختر معرکه بشی، اونوقت اصلاً دلم نمیخواد ببینم که بزرگ شدی. دختر معرکهای شو، مت.» [صفحهی ۱۲۲] *** + کتابخوانه *** + دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم + تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران؛ سیمور: پیشگفتار + جنگل واژگون *** [۲۹ اسفند ۱۳۸۶، ۲۰:۰۰] Labels: جروم دیوید سلینجر, علی شیعهعلی 8:52 PM |