archive previous posts
|
|
January 18, 2008 خروج اضطراری
٭
........................................................................................نویسنده: اینیاتسیو سیلونه (Silone, Ignazio) مترجم: مهدی سحابی ناشر: نشر ماهی ۱۶۶ صفحه، ۱۵۰۰ تومان [چاپ اول، ۱۳۸۶] ۵ داستان کوتاه، بهاضافهی یک نیمهداستانِ بلند به نام خروج اضطراری. داستانهای کوتاهش همه خیلی سادهان. مثل تعریفکردنِ یک خاطره که برای صاحبش ارزشِ زیادی داره و هر چند ممکنه این ارزش برای خواننده اونقدر نباشه، اما خوبتعریفکردنش جای اون ارزش رو گرفته. توی داستانها دو تا خیلیخوب هست: آشنایی با یک کشیش عجیب و رنج بازگشت. مخصوصاً دومی که خیلی هم غمانگیزه. اما خروج اضطراری. اینجا سیلونه دیگه سعی نکرده از دل ماجراها داستان در بیاره. کاملاً وقایع و مشکلاتی رو تعریف میکنه که حزب مارکسیست در اروپا و شوروی درگیرشون بوده؛ و البته خودِ سیلونه بهعنوان یکی از سران بزرگترین حزب مارکسیستی اروپای غربی. توی خروج اضطراری قسمتهای خوبْ خیلی زیاد هست. «برای تبیین منشأ و شرح چگونگی تحول مسائل وجدانی، مطمئنتر و موثقتر این است که به خاطرات خود رجوع کنیم تا اینکه به سراغ آرشیوها و بایگانیها برویم. خاطرهی آدمی این مزیت را دارد که پیوندهای درونی رویدادهای ظاهراً جدا و دور از هم را میشناسد، آنها را به هم نزدیک میکند و تدوام عملی همهی رویدادهای زندگی را نشان میدهد.» [صفحهی ۱۲۸] «تا زمانی که فرد هنوز زیر نفوذ روانی مقامی است که با او به مخالفت برخاسته است، ممکن است چنین بپندارد که مخالفتش فقط و فقط به فلان یا بهمان مسئلهی خاص محدود میشود؛ و با اتکا به اصول اعتقادی مشترک و حتی در جهت احترام به این اصول، به جروبحث میپردازد. اما بعدها، پس از تکفیر و اخراج، هنگامی که از بند هرگونه رابطهی انضباطی خلاص شده و از زمرهی پیروان بیرون رفته است، اگر این شجاعت را داشته باشد که از معلول به علت برسد و اگر بخواهد برای خودش روشن کند که در نهایت چه چیزی مانع تسلیم او شد، به این نتیجه خواهد رسید که تسلیمناپذیری او انگیزههایی بس مبهمتر از آنی دارد که خود میپنداشته است. و دگمهایی که خود او نیز پیشتر آنها را میپرستید، ناگهان مفهوم دیگری به خود میگیرد.» [صفحهی ۱۳۶] *** ما کتابها رو نه فقط برای این میخونیم که مترجمشون رو به عنوان مترجم خوب قبول داریم؛ برای این میخونیم که سلیقهی مترجم رو هم قبول داریم. *** + این کتاب در جنونِ خواندن *** [۲۸ دی ۱۳۸۶، ۱۳:۵۰] Labels: اینیاتسیو سیلونه, مهدی سحابی 2:50 PM |