archive previous posts
|
|
April 03, 2006 اتاق دربسته
٭
........................................................................................نویسنده: پل استر (Auster, Paul) مترجم: شهرزاد لولاچی ناشر: نشر افق ۱۷۵ صفحه، ۱۷۰۰ تومان "اتاق دربسته"، همونطور که گفته بودم، سومین قسمتِ سهگانهی نیویورکه. ضمن اینکه این سهگانه رو، نشر افق توی یک جلد هم چاپ کرده... با جلد گالینگور و تشکیلات و این حرفها. *** اگر "شهر شیشهای" رو نخونده باشین، یا مثلاً ارواح رو، هیچمشکلی توی فهمیدن داستان نخواهید داشت؛ امّا بهتره که قبلش اونها رو خونده باشین، خصوصاً "شهر شیشهای" رو. چندجای داستان به شخصیتهایی که توی اون کتاب حضور داشتن اشاره میشه؛ البته الآن یادم افتاد که وقتی من "ارواح" رو نخوندم، آخه از کجا دارم میگم که به اون اشارهای نشده؟ یهچی میگما! *** تا اینجای کار، چندتا عنصر ثابت توی کتابهای استر تکرار شدهن: یک نویسندهی جوان، یکنفر که برای مدتی گم میشود و هیچکس از او خبری ندارد، توجه به جلوههای فرهنگ و تمدن امریکا (وای وای چقدر فرهنگی!). یهعالمه چیز دیگه هم هست که نمیدونم چرا الآن یادم نمیاد! *** "فنشاو"، گم شده! همسر فنشاو این رو به دوست قدیمی اون (که همون راوی داستان ئه) میگه. راوی داستان هم دستنوشتههای فنشاو رو برمیداره و میخونه. بعد هم با همسر اون ازدواج میکنه و نوشتههای فنشاو بیچاره را چاپ میکنن... ناشر کارها، به راوی (نمیدونم اسمش توی کتاب هست یا نه، ولی اگر هم باشه یادم نمیاد!) پیشنهاد میکنه که زندگینامهی فنشاو رو – که حالا کلّی معروف شده – بنویسه. اون هم شروع میکنه به جستجو... آهان! جستجو هم یکی دیگه از اون عناصریه که گفتم! *** آخر داستان، فنشاو یک نامه برای راوی میفرستد و او را به خانهاش دعوت میکند. اینجا را که خواندم، گفتم اه... چقدر بد شد! اما وقتی که راوی به خانهی فنشاو میرسد، فنشاو در اتاقش نشسته و در را قفل کرده: آنها با هم در همین شرایط حرف میزنند... که خب خیلی خوب بود! *** نمیدونم چرا ازدواجکردن توی کتابهای استر انقدر مثل آبخوردن میمونه. تقریباً اینجوریه که هر زن و مردی که همدیگه رو میبینن، با هم ازدواج میکنن؛ فارغ از هرگونه رابطهی دیگهای که با آدمهای دیگه داشته باشن. *** الآن که دقت کردم، دیدم توی یک نوشته، هم نوشتاری مینویسم و هم عامیانه و... خوب نیست! *** + هیولا [+ لویاتان؛ غلاف تمامفلزی] + شهر شیشهای *** [۱۴ فروردین ۱۳۸۵، ۱۷:۰۰] Labels: پل استر, شهرزاد لولاچی 5:32 PM |