![]() |
||
archive previous posts
|
April 28, 2005 پدر وحشی
٭
گفتمان نقد: مقالاتی در نقدِ ادبی
نویسنده: پیر پائولو پازولینی مترجمها: کاظم فرهادی، فرهاد خردمند ناشر: نشر چشمه ۸۵ صفحه، ۵۰۰ تومان *** به صورت فیلمنامه نوشته شده ولی فرق زیادی با داستان نداره: یه معلم سعی میکنه با شاگرداش رابطه برقرار کنه و نمیتونه. موقع تعطیلات، دانشآموزها به قبیلههاشون برمیگردن. یکی از اونها، توی جنگ قبیلهای مرگ نزدیکانش رو میبینه و... یه سری فازهای مربوط به استعمار هم داره. بعد از تعطیلات معنای همهچیز برای این شخصیت عوض شده و برعکس بقیهی شاگردها (و برعکس گذشته) دیگه شور و نشاطی نداره. در کل از کتاب خوشم نیومد. ترجمهی ضعیفی هم داره. *** [۸ اردیبهشت ۱۳۸۴، ۲۲:۰۰] Labels: پیر پائولو پازولینی, فرهاد خردمند, کاظم فرهادی 10:26 PM
٭
........................................................................................نویسنده: حسین پاینده مجموعهی هفده مقاله و سخنرانیه، با پنج داستان و نمایشنامه. پنج تا از مقالههاش هم در واقع نقد پنجتا داستان ضمیمهان. مقالهها چون اکثراً به صورت سخنرانی ارائه شدهن، زبان سختی ندارن: Labels: حسین پاینده 6:57 PM April 23, 2005 آماتور/اشتیاق ماندگار
٭
........................................................................................نویسنده: هال هارتلی مترجم: مجید اسلامی ناشر: نشر نی [۳۴اُمین فیلمنامه از مجموعهی ۱۰۰ سال سینما، ۱۰۰ فیلمنامه] ۲۰۸ صفحه، ۱۳۵۰ تومان *** از اونهاییه که تعریفکردن داستانشون لطفی نداره. فکر کنید در مورد این فیلم این جمله رو بخونید: فیلم جریان استاد دانشگاهی است که عاشق یکی از شاگردهایش میشود و در نهایت نمیتواند به عشقش برسد. پنجتا شخصیت داره: جود (استاد دانشگاه)، سوفی (شاگرد)، هنری (دوست جود)، کیتی (زن خلوچلی که توی خیابون به همه میگه «با من ازدواج کن»)، جیل (دوست سوفی). سوفی توی یه کتابفروشی کار میکنه و جود هم مشتری اونجاست، و سوفی و جود بعد از کلاس همدیگه رو اونجا میبینن. کار سوفی هم کمککردن به مشتریها برای پیداکردن کتابهاست. سوفی وقتی میفهمه که جود بهش علاقه داره، براش داستانی مینویسه که شخصیتش «او» ئه. جود سر کلاسش قسمتی از داستان برادران کارامازوف داستایفسکی رو مدام میخونه و فقط سوفی از اون خوشش میاد. جود به سوفی میگه «دلیل سعادت بشر نادانی است.» و... از این حرفها. دیالوگهای فیلم هم همه عالی بودن. از اشتیاق ماندگار بیشتر از آماتور خوشم اومد، برای همین راجع به آماتور چیزی نمینویسم، هرچند که اون هم خوب بود. *** [۱ اردیبهشت ۱۳۸۴، ۱۵:۴۵] Labels: ۱۰۰ سال سینما... ۱۰۰ فیلمنامه, مجید اسلامی, هال هارتلی 4:43 PM April 22, 2005 تنهایی پرهیاهو
٭
........................................................................................نویسنده : بهومیل هرابال ( Hrabal , Bohumil ) مترجم: پرویز دوائی ناشر: آبی، مجموعهی کتاب روشن ۱۰۵ صفحه، ۱۳۵۰ تومان آخرهای کتاب و مخصوصاً آخرین جمله یهجورایی آدم رو تکون میده. داستان از زبان اولشخص روایت میشه. کسی که شغلش پرس و بستهبندی کاغذهای باطلهست، افکار و دغدغههای خودش رو میگه. توی کتاب دو تا جمله به صورتهای گوناگون خیلی تکرار میشه: «سی و پنج سال است که دارم کاغذباطله روی هم میکوبم.» «آسمان بهکلی از عاطفه بیبهره است.» تقریباً هم کل داستان حول همین دو جمله میچرخه. «هانتا» قبل از پرسکردن، کتابها رو میخونه، بعضیها رو میبره خونهش و مثلاً باهاشون عشقبازی میکنه. «آموزشم چنان ناخودآگاه صورت گرفته که نمیدانم کدام فکری از خودم است و کدام از کتابهایم ناشی شده.» نکتهی دیگه هم میخوارگی هانتاست. معمولاً موقع کار مشروب میخوره و مسته، و برای همین یه سری فکر و خیال به سرش میزنه. میخوارگی و کتابخوندن باعث میشن که کارش رو کند انجام بده و همین موضوع صاحبکارش رو عصبانی میکنه و... ترجمهش خوبه. حجم کم و لحن پرکششی هم که داره احتمالاً میتونه باعث بشه یکضرب بخونیدش و شدیداً با روحیات شخصیت اصلی درگیر بشید. داستانش بیشتر از اینکه ماجرامحور باشه شخصیتمحوره. البته ماجرا هم کم نداره. حس میکنم اصلاً نتونستم توصیفش کنم. چون تازه تمومش کردهم و هنوز یک مقدار تو کفم. حس الآنم اینه که فوقالعادهست. جملههای اول کتاب اینهاست: هرابال بهیقین بزرگترین نویسندهای است که امروز در سرزمین چک داریم. [میلان کوندرا] زیروروکننده! اثری فوقالعاده و نویسندهای خیرهکننده. [گاردین] با تشکر از پدرام رضاییزاده که کتاب رو معرفی کرد. *** [۲۲ فروردین ۱۳۸۴، ۲۱:۲۵] Labels: بهومیل هرابال, پرویز دوائی 12:43 AM April 21, 2005 استخوان خوک و دستهای جذامی
٭
........................................................................................نویسنده: مصطفی مستور ناشر: نشر چشمه ۸۲ صفحه، ۸۰۰ تومان ماجراش حول چندتا شخصیت میگرده که همه توی یه واحد مسکونی زندگی میکنن و مشکلات و دغدغههای مختلفی دارند. روایتها تیکهتیکهست و هر کدوم راجع به یکی از شخصیتها. یعنی هر فصل چند قسمت داره که هر کدوم ماجای یکی از واحدها رو جلو میبرن. اگه کلی نگاه کنیم، درست مثل «روی ماه خداوند را ببوس» ئه و فقط یک مقدار از صریحگوییش کم شده. *** [۱۶ فروردین ۱۳۸۴، ۱:۰۵] Labels: مصطفی مستور 2:32 PM |