April 15, 2007


رگتایم
 
٭
نویسنده: ای. ال. دکتروف (E. L. Doctorow)
مترجم: نجف دریابندری
ناشر: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی
۲۸۰ صفحه
[چاپ اول، ۱۳۶۱]

قبل از این، بیلی باتگیت رو هم از دکتروف خونده بودم با ترجمه‌ی نجف دریابندری. زیاد یادم نیست قضیه‌ش چی بود ولی اون موقع حال کرده بودم به نظرم. هر کسی هم که این دو تا کتاب رو خونده، رگتایم رو بهتر می‌دونه. تا جایی که یادم میاد، بیلی باتگیت به یه شخصیت مربوط می‌شد و داستانش فضای خیلی گسترده‌ای نداشت. اما رگتایم درست برعکس اونه. یعنی محیط داستان کل جامعه‌ی امریکاست، شخصیت‌ها هم تعدادشون به قدری زیاده که به خود شخصیت هیچ توجهی نمی‌شه. یعنی فقط می‌بینیم که فلان شخصیت، فلان کار رو کرد. نجف دریابندری توی مقدمه توضیح می‌ده که این ویژگی کتاب، شبیه رمانسه.
شخصیت‌های کتاب بیشتر حالت نمادین دارن. هر کدوم نماد یه بخش از جامعه‌ی امریکا هستن. تعداد شخصیت‌هایی هم که وجود خارجی داشتن، خیلی زیاده. [ایولین نسبیت و هنری فورد و پیرپون مورگان و...] بعضی‌ها نماد سرمایه‌داری، بعضی‌ها صنعت، بعضی‌ها مد، بعضی‌ها طبقه‌ی متوسط، سیاه‌پوست‌ها، هنرمندها، کارگرها...
پریدن از ماجراهای یک شخصیت به شخصیت دیگه، این‌طوریه که مثلاً داره شخصیتِ یک رو توضیح می‌ده؛ بعد سر راه می‌رسه به شخصیت دو، و از اونجا به بعد زوم می‌کنه روی شخصیت دو. به همین ترتیب می‌رسه به شخصیت سه... ممکنه ببینیم که شخصیت یک، وصل شده به پنج یا هر چی. خلاصه اینکه تقریباً همه‌ی شخصیت‌ها با هم در ارتباطن. البته آخرهای کتاب، تمرکز اصلیش می‌ره روی شخصیت سیاه‌پوستی که از جامعه‌ی سفیدپوست‌ها رنج دیده. دیگه نمی‌بینیم که از این شخصیت بپره به اون‌یکی... پیام اصلی داستان هم نقد سرمایه‌داریه ظاهراً. در کل خیلی واضحه که هر شخصیت نماد کدوم بخشه و نویسنده چی می‌خواد بگه.
یه جورایی ممکنه کتاب پیچیده‌ای باشه. شاید هم می‌خواد پیچیده‌بودن وضع جامعه‌ی اون موقع امریکا رو نشون بده که مخلوطی از دسته‌های مختلف بوده. اما اگه دکتروف می‌خواست کتابش رو الآن بنویسه، خیلی خیلی پیچیده‌تر می‌شد. اصلاً نمی‌شد نوشتش.
***
بهترین توصیفی که می‌تونم از داستان بکنم، اینه که راست کار انیمیشن‌های برونو بوزتوئه. شخصیت‌هایی که از دور نشون داده می‌شن توی یه فضای بزرگ، و چهره‌شون رو نمی‌بینیم و مهم هم نیستن. حتی از بالا می‌بینیمشون به صورت نقطه. به هر حال امیدوارم گرفته باشید چی می‌گم.
***
[۲۶ فروردین ۱۳۸۶، ۲۱:۳۵]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................