August 30, 2006


میرا
 
٭
نویسنده: کریستوفر فرانک (Frank, Christopher)
مترجم: لیلی گلستان
ناشر: نشر بازتاب‌نگار
۹۶ صفحه، ۱۲۰۰ تومان
[چاپ پنجم، ۱۳۸۵]

همیشه یه چیزی بود که نمی‌ذاشت برم طرف میرا. نمی‌دونم چی بود. چرا می‌دونم. اون هم این بود که از بس همه ازش تعریف کرده بودن، "خز" محسوب می‌شد. بله... به همین علت بود! تا اینکه چند وقت پیش [فکر کنم توی کتابلاگ] خوندم که چاپ‌ش ممنوع شده یا یه همچین چیزی. گفتم حالا دیگه بخریم‌ش ببینیم چی می‌شه. و این شد.
***
باز هم یه دنیای عجیب‌و‌غریب دیگه... مثل کشور آخرین‌ها. و راوی، کسیه که قوانین اون‌جا براش ناملموس‌ان. با این فرق که توی کشور آخرین‌ها، شخصیت اصلی از بیرون اومده؛ ولی این‌جا، خودش جزو مجموعه‌ست؛ اما بیگانه با اون.
***
حجم‌ش هم خیلی کمه. مقدمه و این حرف‌ها رو که برداریم، می‌مونه ۷۰صفحه، که چند صفحه‌ی اون هم با تغییر فصل‌ها سفید می‌شه و در پایان، چیزی حدود ۶۰صفحه می‌مونه!
***
ببینید... اثر قابل تحسینی بود! یعنی خیلی خوب بود. اما من که زیاد کشته‌مرده‌ش نشدم. شما رو نمی‌دونم. زیاد منو "نگرفت".
***
کتاب بعدی: دل‌م می‌خواد "مرگ قسطی" رو شروع کنم. اما احتمال داره وسط‌ش کتاب‌های دیگه هم بخونم... معلوم نیست.
***
[۸ شهریور ۱۳۸۵، ۱۴:۳۰]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................


August 29, 2006


شش داستان از آمریکای لاتین
 
٭
مترجم‌ها: نجمه شبیری، نازنین نوذری
ناشر: مؤسسه‌ی فرهنگی‌هنری نوروز هنر
۱۶۰ صفحه، ۱۵۰۰ تومان

حواس‌تون باشه که این شیش‌تا داستان رو، مترجم‌ها جمع‌آوری نکرده‌ن. اینطور که ظواهر امر نشون می‌ده، گردآوری و زندگی‌نامه‌ی مختصر نویسنده‌ها، کار کسیه به اسم "کونرادو سولوآگا اوسوریو". که همه‌مون هم می‌شناسیم‌ش دیگه! یکی از اهالی خوب امریکای جنوبیه انگار.
***
داستان‌ها:
مرد کنج صورتی؛ خورخه لوئیس بورخس
فراری‌ها؛ آله‌خو کارپنتی‌یر
اتوبان جنوب؛ خولیو کورتاسار
زمین را به ما داده‌اند؛ خوآن رولفو
خاطرات کوه؛ آدلفو بی‌یوی کاسارس
توی این شهر دزدی نیست؛ گابریل گارسیا مارکز
غیر از بورخس و مارکز، بقیه‌ی نویسنده‌ها، همون‌هایی‌ان که توی "داستان‌های کوتاه امریکای لاتین" دیده بودیم.
***
داستان‌هاش زیاد جالب نیستن. ترجمه‌ش هم زورکیه. یعنی زور زده‌ن که خوب و یک‌دست از آب در بیاد. آدم یه‌جورایی دل‌ش می‌سوزه برای مترجم‌هاش... نمی‌دونم چرا.
به نظر من فقط داستان مارکز یه‌خورده خوب بود و مال کورتاسار. بقیه نه‌چندان... در کل مجموعه‌ی خوبی نیست. نخونین‌ش.
***
کتاب بعدی: میرا، کریستوفر فرانک، لیلی گلستان، نشر بازتاب‌نگار
***
+ داستان‌های کوتاه امریکای لاتین ۱
+ داستان‌های کوتاه امریکای لاتین ۲
***
[۷ شهریور ۱۳۸۵، ۱۷:۱۰]

Labels:



                                                                                                    
........................................................................................


August 25, 2006


کشور آخرین‌ها
 
٭
نویسنده: پل استر (Auster, Paul)
مترجم: خجسته کیهان
ناشر: نشر افق
۱۷۳ صفحه، ۱۲۰۰ تومان

یه نامه-سفرنامه‌ست. دختری به‌اسم "آنا بلوم"، برای پیداکردنِ برادرش، می‌ره توی یه شهر عجیب‌و‌غریب. و داستان، نامه‌ایه که این دختر برای برادرش نوشته؛ نامه‌ای که معلوم نیست هیچ‌وقت برسه به دست اون.
***
توصیف‌ها و گزارش‌هایی که از نحوه‌ی زندگی توی اون شهر نوشته، خیلی باحال‌ان. خوندن‌شون رسماً کیف می‌ده! و یه جورهایی آدم رو می‌ترسونه. وقتی داشتم می‌خوندم‌ش، خیلی حال می‌کردم! نمی‌دونم چرا... می‌خواستم تموم نشه! بسیار متن جذابی داره. و البته ترجمه‌ش هم خوبه. با این نکته که مثل هیولا، همون ایرادهای ویرایشی توش هست. اما خیلی کمتر.
***
دیگه هم اینکه فکر کنم از استر، همین‌هایی که اینجا می‌بینید ترجمه شده تا حالا. همه‌ش هم خوبه؛ به این‌صورت که نمی‌تونید بگید این بهترین کتابی بود که تا حالا خونده‌م. اما همه‌شون در یه سطح خوب، راضی‌تون می‌کنن.
***
کتاب بعدی: شش‌داستان از امریکای لاتین، مجموعه‌نویسندگان، ترجمه‌ی نجمه شبیری و نازنین نوذری، مؤسسه‌ی فرهنگی‌هنری نوروز هنر
***
+ هیولا [+ لویاتان؛ غلاف تمام‌فلزی]
+ شهر شیشه‌ای
+ ارواح
+ اتاق در‌بسته
+ شب پیشگویی
***
[۳ شهریور ۱۳۸۵، ۱۸:۴۵]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................


August 21, 2006


تولدی دیگر
 
٭
نویسنده: ماری داریوسک (Darrieussecq, Marie)
مترجم: عباس پژمان
ناشر: نشر افق
۱۶۰ صفحه، ۱۵۰۰ تومان

این کتاب رو فقط برای این خوندم که داشتم‌ش! خدا رسونده بود، منم دیدم بهتره نذارم انقدر خاک بخوره. وقتی هم پشت جلدش رو خوندم، بیشتر ترغیب شدم:
"اثری به تمام معنا نبوغ‌آمیز است، خیلی ساده بگویم، بهترین رمانی است که تا حالا برای بوک‌سلر خوانده‌ام." [راب کاسی، مجله‌ی بوک‌سلر]
***
خب به نظر من که اظهار نظر راب کاسی، خیلی اغراق‌آمیزه. خیلی بیشتر از خیلی.
داستان، قضیه‌ی یه زنه، که شوهرش از خونه رفته بیرون و برنگشته. اون‌وقت این زن، احساسات خودش رو می‌گه همینجوری. تمام داستان همینه تقریباً. اتفاق خاصی توش رخ نمی‌ده؛ فقط احساسات راوی رو می‌شنویم.
خیلی خوشم اومد که عباس پژمان، آخر کتاب، کاملاً بی‌طرفانه نوشته: "مثل بسیاری از رمان‌نویس‌های امروز فرانسه، تا حدی تکلف هم در سبک نویسنده دیده می‌شود، گاهی هم افکار راوی واقعاًً به هذیان شباهت پیدا می‌کند..."
الحق که راست گفته!
ترجمه‌ی کتاب هم واقعاً خوبه.
***
کتاب بعدی: کشور آخرین‌ها، پل استر، نشر افق
***
[۳۰ مرداد ۱۳۸۵، ۰۰:۴۵]

Labels:



                                                                                                    
........................................................................................


August 16, 2006


زن تسخیر‌شده
 
٭
نویسنده: دونالد بارتلمی (Barthelme, Donald)
مترجم: شیوا مقانلو
ناشر: نشر مرکز
۱۳۶ صفحه، ۱۶۵۰ تومان

۱۴تا داستانه. دوتاش رو قبلاً خونده بودم! ["نامه‌ای نوشتم..." و "اولین کار بدی که بچه کرد..."] و فکر می‌کنم دفعه‌ی قبل که خونده بودم‌شون، بیشتر لذت برده بودم. شاید ترجمه‌شون بهتر بوده. چه می‌دونم؟
***
دیگه اینکه بعضی جاها، مترجم اومده برای ترجمه، از اصطلاح‌های فارسی استفاده کنه. ولی به‌نظرم ناموفقه. مثلاً:
"به نظرتان خیلی از جریان پرت شدم؟ اندکی صبر، سحر نزدیک است."
[صفحه‌ی ۸۸]
آوردنِ "اندکی صبر سحر نزدیک است" فکر می‌کنم فقط برای این بوده که یه اصطلاحی آورده بشه. در حالی که این قطعه‌شعر، اصلاً اصطلاح نیست که! کدوم‌تون تا حالا به جای "گر صبر کنی..." این رو گفتین؟ حالا به من چه اصلاً.
***
بعضی از داستان‌هاش خوب‌ان. اما نمی‌دونم چرا بعضی‌هاش رو اصلاً نمی‌شه خوند. شاید چون فارسی‌زبانیم و اینا، بعضی چیزها بی‌معنیه... ولی مهم اینه که در حال حاضر، بی‌معنیه و خوندنِ داستان، عبث. البته گزینه‌ی اصلی اینه: من نمی‌فهمم؛ داستان مشکلی نداره!
***
+ زندگی شهری
***
[۲۵ مرداد ۱۳۸۵، ۲۳:۲۰]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................


August 11, 2006


خوبی خدا
 
٭
مترجم: امیرمهدی حقیقت
ناشر: نشر ماهی
۲۰۸ صفحه، ۲۴۰۰ تومان

نه... نمی‌شه ما یه کتابی با ترجمه‌ی امیرمهدی حقیقت بخونیم و از خوبی ترجمه تعریف نکنیم! البته ربطی به این نداره که امیرمهدی خیلی آدم باحال و خوبیه و اینا... شایدم داره و من نمی‌تونم از بیرون قضاوت کنم! به‌هر‌حال، سلیقه و ترجمه‌ی امیرمهدی حقیقت، بسیار عالیست! [تکبیر!]
***
خوبی خدا، ۹تا داستانه، از ۹تا نویسنده‌ی معاصر امریکایی؛ که از نشریات امریکایی توی شیش‌سال گذشته انتخاب شده‌ن.
من که بیشتر از همه، از "تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم" خوشم اومد... نوشته‌ی "شرمن الکسی"؛ نویسنده‌ی سرخ‌پوست.
یه‌داستان هم داره از "جومپا لاهیری" به اسم "جهنم - بهشت"
فهمیدم که داستان‌های لاهیری، همه‌شون، عین هم‌اَن. جدی می‌گم. این داستان‌ش رو که می‌خوندم، دقیقاً احساس می‌کردم دارم "مترجم دردها" رو می‌خونم یا "همنام" رو. طی یک مقایسه، دیدم "پل استر" هم همین‌شکلیه؛ و از قضا، انگار هر دوی این نویسنده‌ها، توی یک محله زندگی می‌کنن!
به‌نظرم، این نویسنده‌های جدید [استر و لاهیری در این‌جا]، بیشتر از این‌که داستان‌هاشون "روح" داشته باشه، "تکنیک" داره. یعنی می‌دونن چطوری بنویسن. با این‌حال، تمام داستان رو بدون خستگی یا سربلند‌کردن خوندم. هر چند که لاهیری، از اون روحی که گفتم، یه بوهایی برده. به هر حال، طبق کلیشه‌ی قدیمی، شرقی‌ها روح دارن و غربی‌ها ماشینی و اینان! پس یه تفاوتی بین استر و لاهیری باید باشه دیگه!
***
***
کتاب بعدی: زن تسخیر‌شده؛ دونالد بارتلمی؛ نشر مرکز
***
[۲۱ مرداد ۱۳۸۵، ۰۰:۱۱]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................


August 08, 2006


من تا صبح بیدارم
 
٭
نویسنده: جعفر مدرس صادقی
ناشر: نشر مرکز
۱۱۶ صفحه، ۱۱۵۰ تومان

اولین کتابی بود که از مدرس صادقی می‌خوندم. البته قبل‌تر، چندتا از "وقایع اتفاقیه"هایی رو که صفحه‌ی آخر شرق پنجشنبه می‌نوشت، خونده بودم. حالا مهم نیست.
***
یه‌جور حالت‌های دیوونه‌بازی داره. نمی‌دونم چرا باز هم احساس می‌کنم که خواسته ادای ناتور دشت رو در بیاره. یه شخصیتِ عجیب و غریب داره. اتفاق‌هایی هم که می‌افته، هیچ منطقی ندارن. طرف به خاطر یه موضوع مسخره، شیش‌ماه می‌ره زندان! و از این‌جور حرف‌ها.
***
بد نبود در کل. ولی اسم‌ش، از خودش خیلی قشنگ‌تره به‌نظرم!
صفحه‌بندی‌ش هم خیلی بده. فونتِ درشت و کثیف و...!
نثر مدرس صادقی، خوبه. آزارنده نیست اصلاً.
***
همین دیگه... چیز دیگه‌ای ندارم بگم.
آهان... بنا بر فرمایش یکی از اساتید، قرار شده که از این به بعد، کتاب بعدی‌ای رو که می‌خونم، اینجا بگم. البته یه‌کم فکر کردم و دیدم که نمی‌دونم چه کتابی رو خواهم خوند معمولاً... ولی برای این‌بار، "خوبی خدا" چطوره؟
***
[۱۷ مرداد ۱۳۸۵، ۱۵:۳۵]

Labels:



                                                                                                    
........................................................................................


August 05, 2006


گفتگو در کاتدرال
 
٭
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا (Vargas Llosa, Mario)
مترجم: عبدالله کوثری
ناشر: نشر لوح فکر
۷۰۴ صفحه، ۸۰۰۰ تومان

یکی از سخت‌ترین کتاب‌هایی بود که تا حالا خونده‌م! جدی می‌گم... متأسفانه خیلی دیر به شیوه‌ی روایت‌ش عادت کردم و برای همین، بعضی از قسمت‌های کتاب رو از دست دادم. البته شیوه‌ی روایتش خیلی پیچیده‌ست... طوری‌که توی هیچ کتاب دیگه‌ای نمی‌بینیدش، اما اینی که دیر عادت کردم، از خنگ‌بازی خودم بوده... نگران نباشید!
خود بارگاس یوسا، راجع به روایت این کتاب، گفته "گفتگو در کاتدرال، آن‌چنان توان آفرینش و مهارت من را در روایتگری مصرف کرده که براستی تردید دارم که از این پس بتوانم از مرزهای این کتاب، فراتر روم."
البته این رو توی مقدمه، از زبان سوم شخص آورده، ولی چه فرقی می‌کنه حالا؟
***
باز هم تاریخ معاصر پرو... دیدید گفته بودم؟! از دوران دیکتاتوری ژنرال مانوئل اودریا تا حکومت ویکتور بلائونده. من درست نفهمیدم که یوسا، چجوریه که زندگی روسپی‌ها و لات‌و‌لوت‌ها و این‌ها رو توصیف می‌کنه، ولی آخرش می‌بینی تاریخ پرو رو خوندی! فکر کنم به هنر نویسندگی‌ش مربوط باشه... فکر کنم البته!
***
داستان، گفتگوی دو نفره، در میخانه‌ای به اسم کاتدرال. [منظورم تمام کتابه ها!] سانتیاگو زاولا و آمبروسیو پرادو. حالا چه فرقی می‌کنه اسم‌هاشون چی باشه؟
جاهایی که فعل روبا زمان مضارع میاره، یعنی اینا دارن توی میخانه حرف می‌زنن و مخاطب‌شون، اون‌یکیه! اما هر وقت دیدین فعل‌ها ماضیه، بدونین هنوز توی خاطره‌ست. نکته‌ی جالب‌ش هم اینه که یوسا، این گفتگوها رو از هم جدا نمی‌کنه و زیر هم، بدون فاصله میاره. همین کارش هم باعث شده که بعضی جاها، با این ویژگی اثرش بازی کنه و ماها رو گیج! خیلی عالیه.
آمبروسیو می‌گوید:... [یعنی الآن، توی میخانه، داره به سانتیاگو می‌گه.]
سانتیاگو گفت:... [توی اون خاطره‌ای که داره تعریف می‌کنه، به فلانی این رو گفت.]
البته چیز زیاد سختی نبود! ولی از اول‌ش این رو بدونید، بهتره. [فکر کنم توی مرگ در آند هم همین‌جوری بود.]
***
شروع و پایان فصل‌ها که بی‌نظیرن، نثرش هم که در ملکوته... ترجمه هم که دیگه نیازی به گفتن نداره. خلاصه این‌که این کتاب، شاهکاره. واقعاً کف کردم!
***
سانتیاگو گفت: باید چیزی را برایت بگویم، چون دارد از تو می‌سوزاند و سوراخم می‌کند."
کارلیتوس گفت: اگر حالت را بهتر می‌کند، بگو. اما درباره‌اش فکر کن. وقتی که حالم بحرانی است، شروع می‌کنم به گفتن یک راز، اما بعد پشیمان می‌شوم و از کسانی که به نقطه‌ی ضعفم پی برده‌اند، نفرتم می‌گیرد. خوش ندارم فردا از من متنفر شوی، زاوالیتا."
[صفحه‌ی ۴۲۱]
***
+ سال‌های سگی
+ چرا ادبیات؟
+ مرگ در آند
***
[۱۴ مرداد ۱۳۸۵، ۰۰:۴۵]

Labels: ,



                                                                                                    
........................................................................................